دنیای تبلیغات- امیرحسین نوریان- امید خاکپورنیا جزو بهترین کارگردانان آگهیهای تلویزیونی ایران است و این ویژگی صرفا به کاربلدیاش مختص نمیشود. به شدت حرفهای است و در شنیدن تحلیل و نقد با حوصله میشنود و پاسخ میدهد. هر چند در این کارِ خوبِ اخیرش وارد فضای نقد نشدم و صرفا برای معرفی بیشتر کار با او گفتگو کردم. به زودی گفتگویی تحلیلی پیرامونِ آگهیهای اخلاقیاش با او خواهم داشت.
(تصویر مربوط به پشت صحنه آگهی)
امید عزیز، بهت تبریک میگم. مثل غالب کارهات جذابه و از کارهای رایج یه سرو گردن بالاتر. کارو من دوست دارم مخصوصا پلان اون پیرزنه با نگاه و ری اکشن شاهکارش. این کار با این مقدمه منتشر شد که: “شاید با دیدن وشنیدن داستان این مرد منقلب یا ناراحت شوید. شاید شوخی به نظر برسد، اما واقعیت دارد! پدیدهای که به شکلهای مختلف در حال گسترش پیدا کردن است.”
از شکل گیری ایده تا اجرا لطفا تعریف کن که چه گذشته…
ممنونم امیر عزیز از لطفی که داری. خب من از جایی وارد این پروژه شدم که ایده در اتاق فکر آژانس بادکوبه، نوشته شده و به تایید کمیته امداد رسیده بود. وقتی کار به مرحلهی پیش تولید رسید، طی جلساتی با مدیریت محترم هنری و خلاقیت آژانس، آقای پویا بادکوبه و ایدهپرداز کار، رضا سعیدی عزیز و آقای افشین حسن زاده، سرپرست واحد تولید آژانس و سایر عوامل درگیر پروژه از قبیل مدیر پروژه و عوامل تولید و … بحثهای مختلفی صورت گرفت که این ایده با همین مرد جوان درست هست یا از دو کودک به عنوان خواهر و برادر استفاده کنیم؟ بیشتر از همه نگران واکنشها بودیم. این که شاید اون واکنشی که میخوایم، مخاطبین نسبت به مرد جوان بروز ندن. با توجه به مفهوم نهایی کار، به دنبال بهت و خندهی مخاطب بودیم. جالبه بدونی که خود من، از مخالفین استفاده از مرد جوان بودم. برای همین یک ضبط آزمایشی برگزار کردیم. بعد از ضبط آزمایشی، از موافقین صددرصد مرد جوان بودم! و در نهایت با موافقت همه، مرد جوان به عنوان کاراکتر اصلی انتخاب شد.
این کار در یک روز فیلمبرداری شد. مشخصا در فیلمنامه از یک امامزاده در شب به عنوان محل رخداد ماجرا نام برده شده بود، ولی من ترجیح دادم فضاها و آدمهای متنوعتری رو شاهد باشیم. برای همین پارک سپهر در شهرک غرب، باغ فردوس، ایستگاه مترو تجریش و امامزاده صالح رو با این بهانه که در هر کدام تیپهای مختلفی از مردم رو شاهد باشیم، در نظر گرفتم. تقریبا در هر لوکیشن، جز امامزاده صالح که از بعدازظهر تا شب طول کشید، دو ساعت وقت گذاشتیم. حاصل کار بیش از دوساعت تصویر ضبط شده و صحبت با حدود صد نفر مخاطب بود. کل کار رو هم با سه دوربین گرفتیم جز امامزاده صالح که یکی از دوربینها دیگه از دست رفته بود.
تدوین کار به نظر خودت چطوره؟
به نظر خودم تدوین کار خوب شده. معمولا عادتی که من دارم، همیشه قبل از فیلمبرداری به تدوین کار فکر میکنم. برای این کار هم از قبل میدونستم که در نهایت باید به صورت موازی همه رخدادها رو نشون داد و فضاها و زمانها رو درهم ریخت. با عباس مجرد عزیز، تدوینگر کار سر این موضوع گپ مفصلی زدیم. تقریبا روی تایم لاین تدوین، چند مدل مختلف از این کار به صورت تدوین شده داشتیم. ریتم اولیه خیلی تند بود. به مرور آدمها رو کمتر کردیم و سعی کردیم تا حد امکان به مکثها اضافه کنیم. در نهایت به شکل فعلی رسیدیم. البته باید یادی هم از روزبه محرر عزیز کنم که در این بخش خیلی کمک کرد. تقریبا سه چهار روزی تدوینش طول کشید.
در خوب بودن کار هیچ شکی نیست. به نظرت اگه سناریو طوری بود که واکنش مردم کمی جدیتر بود کار اثرگذاریش بیشتر نبود؟ البته این ربط به سناریو داره نه کارگردانی و تیم طراحی با طرح اون سوال اول این ضعفو سعی کردن بپوشونن. نظر تو چیه؟
با احترام به نظرت امیر عزیز، من فکر میکنم همین شکل فعلی، درستتر بود. مثلا به شکل جدیتر یعنی چه واکنشی؟ در انتهای کار قرار بود گفته بشه “بله، ممکنه شوخی به نظر برسه.” به نظر من همین سوال فعلی که میگه “پدر و مادرم منو ول کردن اینجا، رفتن”، بهترین واکنشها رو برای رسیدن به اون مفهوم داشت. خب خیلیها اصلا عبور کردن و نایستادند. برخی فکر میکردن این آدم پول میخواد. یه عده هم میگفتند برو پیش پلیس. ولی اونایی که جدی میگرفتن، عموما اول متعجب میشدن و بعد میگفتن خب چه کاری میتونم برات بکنم. یا اینکه کلا میخندیدن و باور نمیکردن ماجرا رو. این دو مورد برای ما عالی بود. باور کن از برخی واکنشها، میشد ایدهی چند فیلم سینمایی رو به دست اورد.همهی تلاش من هم در کارگردانی ماجرا این بود که از بازیگر بخوام وقتی سوالش رو مطرح میکنه، به اونها این اجازه و مکث رو بده که اونها به حرفش فکر کنند و سریع نره سراغ جملهی بعدی. جالبه حتی موردی داشتیم که یکی میخواست ایشون رو ببره خونهش، چون میگفت عذاب وجدان گرفته. چند نفری هم خیلی پیگیرش بودن و بعد از چند دقیقه دوباره برمیگشتن و میگفتن خیلی گشتن این اطراف رو، ولی پدر و مادرش رو پیدا نکردن!
چرا اساسا کارهای اخلاقی از تجاری جذاب تره؟
فکر میکنم چون بخشی از زندگی خودِ مردمه و براشون قابل لمسه. برای همین این قبیل آگهیها در باکسهای پخش آگهی به خوبی خودشون رو نشون میدن.
و حرف پایانی…
ابتدا جا داره از همهی دوستانی که در این پروژه سهیم بودند، تشکر کنم. معمولا یه تیزر قبل از اینکه ساخته بشه و بعد از اینکه ساخته میشه، عواملی در اون حضور دارند که کمتر دیده میشن. جا داره از همهی همکاران عزیز در این بخشها، مانند دوستان مدیر پروژه و همکاران بازرگانی و فروش، امور مشتریان، مدیریت واحد تولید، مالی و پخش و… تشکر کنم. همچنین از مدیر عامل محترم آژنس بادکوبه، آقای بابک بادکوبه عزیز که میدونم به شدت دغدغهی فرهنگ دارند و علاقمند به سرمایهگذاری در این قبیل پروژهها. همچنین جناب محمدرضا بادکوبه نازنین که به عنوان یک بزرگ و پیشکسوت، همیشه از حضورشون استفاده میکنیم. و پویا بادکوبه عزیز که به عنوان مدیر هنری و خلاقیت آژانس، همیشه مددرسان کارها هستند.
شناسنامه اثر:
کارگردان: امید خاکپورنیا / ایدهپرداز: رضا سعیدی / مدیر تصویربرداری: امین جعفری / مدیر تولید: سالار سعیدی / تدوین: عباس مجرد / صدابردار: احسان شفیعی / برنامهریز و دستیار کارگردان: سینا پاکدل / انتخاب بازیگر: مریم شیرازی / تصحیح رنگ: امیر محمدزاده / گوینده: پویا بادکوبه / بازیگر: امیرعلی اعلایی / با تشکر فراوان از: مهدی بهمنی، فیروزه پرچمی و روزبه محرر / تهیه شده در: آژانس تبلیغاتی بادکوبه
۶/این کار با نقد هایی که بهش وارده جزو کارهای خیلی خوبه امساله. بازم خیلی به تو و تیم بادکوبه تبریک میگم. حرف پایانی؟
حرفی جز تشکر ندارم. ممنونم از تو و سایت خوب دنیای تبلیغات که حضورتون در بالا بردن کیفیت کارها به نظر من اثرگذاره. تشکر میکنم باز هم از تکتک همکارانی که در این پروژه در همهی بخشها همکاری داشتند، تشکر میکنم و خوشحالم منم به عنوان جزیی کوچک در کنارشون بودم. بیشک در کیفیت نهایی یک کار، حضور تمامی همکاران موثره. کیفیت، قطعا تصادفی نیست.
آگهی را ببینید:
سلام و تشکر
از سایت خوب و آموزنده شده
از دیدن این کلیپ و خواندن مصاحبه لذت بردم
در پناه حق باشید
سپاس از شما
دست آقای خاکپورنیای عزیز و دوستانِ بادکوبه ای درد نکنه
آقای خاکپور نیا
تبریک مرا بپذیرید
خیلی خیلی تاثیر گذار بود
خیلی خوب بوددددددددددددد
مرسی
سپاس
تشکر میکنم از حُسن نظر دوستان… ارادتمند
بچه های این نسل خیلی میفهمن .
کوثر بعد از دیدن این کلیپ چشماش پر شد و رفت بغل مادرش ، بعد کلی اشک گفت : من شما رو خیلی دوست دارم و خیلی به شما زحمت میدم .
کلیپ فوق العاده ای بود .
دخترم ۸سالشه .