دنیای تبلیغات – آناهیتا جلوه – همه چیز از یک نگاه شروع می شود. چیزی ناشناخته ، نادیده ، رنگ و رو و مویی که چشمها را خیره میکند.
یک رابطه عاشقانه با اولین دیدار آغاز میشود و بعد کمکِ کلمه ها، ادبیات و عبارات، شنیده های عاشقانه های یک رابطه را بیشتر میکند.
دستها!
همیشه کار دستها بوده است. لمس هر خاطره و احساسی که عمیقا از راه پوست به دل مینشیند.
آنجایی که بوی عطر معشوق، عاشق را درگیر میکند و مشام یار با هر عطر مشابهی دلدار را هوس میکند، شیرینی طعم هایی که چشیده میشود، خاطره مزه ها و هر چه بوییده و چشیده می شود، یک رابطه را عاشقانه تر، عمیق تر و خواستنی تر میکند.
وقتی چشم، گوش و مشام، دست و زبان در بردن دل معشوق کنار هم می آیند، عاشقی رقم میخورد و آن حس ماندگار در جان یار می نشیند.
همه چیز از نگاه شروع می شود…
وقتی چشمها به تصویر یک آگهی گره می خورد، ترکیب رنگ ها، چیدمان درست فرم ها و آن تصویر ویژه منحصر بفردی که تا پیش از این ندیده ایم میتواند دل چشمهای ما را ببرد… و اینکه بخواهیم بیشتر ببینیم، اینکه بخواهیم عمیق تر خیره شویم…
بعد از آن منتظر شنیدنیم…
شنیدن عبارتی دلچسب، صادقانه و احتمالا با اندکی حس طنز، منطق یا احساسی…
چیزی که با شنیدنش و یا خواندش گوشهایمان تیز تر شود و دلمان درگیرتر …
رابطه تازه شکل گرفته ی ما با آگهی تبلیغاتی، میتواند زمانی را ، فقط با خواندن و دیدن و شنیدن تاب بیاورد. آگهی ها میتوانند با تغییر رنگ و پیام، باز هم چشمهای ما را بربایند و ما مدام دلمان بخواهد به چشمهای یارمان خیره شویم…
اما بدون لمس کردنِ آنچه پیامش از سوی آگهی ارسال شده، این رابطه در حد یک دلربایی متوقف خواهد شد!
هر چند چشمهای ما رفته باشد، این رابطه نیاز به ورود به مرحله ای نزدیک تر را دارد و آنجاست که دلبرده شده با آگهی های ناب باید، دلدار را در شلف ، ویترین و یا در هر محل فروش و عرضه ای لمس کند …
با نوازش بسته بندی، جنس کالا، لمس کردن آنچه که ترکیب آن را در عکسها و پیغام ها آمده، میل به مالکیت بیشتر میشود…
باز اما انگار چیزی کم است، آنچه که بپیچد و خاطره شود. آنچه که از دستها به نزدیکی های دل نزدیک تر شود و آن تجربه ی عطر و طعم است!
در جایی حوالی تصمیم به داشتن، باید بویی پیچیده شود و حتی طعمی چشیده شود، چیزی شبیه تجربه ای نزدیک، که به آن سمپلینگ میگویند و آنگاه هست که هر پنج حس رابطه ای عاشقانه، خواستنی و ماندنی بین مخاطب و آگهی تبلیغاتی ایجاد می کند!
(در همین خصوص و با نگاهی دیگر خواندن این مطلب نیز پیشنهاد می گردد.)
مثل همیشه نگاهی متفاوت..و تحلیلی زیبا…
ممنون از لطفتون جناب عبدالهی عزیز…
درود بر شما
مطلب خیلی جذابی است با قلمی شیوا
نطرتان راجع قهر با آگهی تلویزیونی چیست؟
همانطور که روابط عاطفی ایجاد می شود تنفر و قهر هم بوجود می آید؟
ممنون از لطفتون
البته من در مورد رابطه عاطفی و علاقه و عشق به کلیه آگهی های تبلیغاتی صحبت کردم و اگر اجازه بدهید در مورد قهرشان هم فارغ از اینکه در کدام رسانه به تصویر کشیده میشوند صحبت کنیم…
بله به شدت این قهر و عدم علاقه و یا به قول شما نفرت هم بوجود میآید و این اتفاق عمیق تر میشود وقتی ما از آن نام تجاری و برند توقع داریم و یا حتی قبلا به هر دلیلی توجهمان به آن جلب شده !
اگر حتی یک قدم عقب تر برویم در بعضی مواقع عدم انتشار آگهی از برند مورد علاقه مان و یا در واقع به انزوا رفتن برند در دنیای تبلیغات برای مخاطبی که دوستش دارد دلتنگی و سرخوردگی می آورد..
و اگر دوباره بخواهیم به قهر برگردیم … عدم توجه به تصویر سازی ، عدم استفاده از ادبیات مناسب و حتی انتخاب نادرست رسانه عدم علاقه می آورد و این زمانی به نفرت میرسد که این اتفاقات برای برند هایی بیوفتد که زمانی به هر دلیلی مورد توجه واقع شدند … دقیقا منظورم این است که هر باری که آگهی خوبی میسازیم کارمان سخت تر میشود و باید دقتمان را بیشتر کنیم !