دنیای تبلیغات- آناهیتا جلوه- حال این روزهای ما حکایت آن دوستی را دارد که رفت پیش دکتر و گفت هر جاییم را دست میگذارم درد میکند… کاشف به عمل آمد انگشت دوستمان شکسته است.
تا فرصت دهد از کمپین پر سر و صدای کارخانجات ایرانیمان پر سر و صدا تر هزار ایراد میگیریم . در موج اول بیلبورد های دو رنگ بانکمان که سعی میکند پیش رو باشد، اول مقاله های حمایتی میدهیم و بعد میگردیم و میگردیم نمونه های متروییش را پیدا میکنیم که جلوی کارفرما بگوییم اصلا در ایران کار ویژه و خاصی انجام نمیشود!
تا همین خود تازه کارم دست میگذارم روی موسسه ای که دلش میخواهد اسمش را قشنگ تر صدا کنند تا شاید بیشتر بخواهندش و هوار میکشم که تو اینجای کارت درست نیست!
نشسته ایم خیلی آن طرف تر از گود با ژست های عجیب و غریبمان و تبلت های باریک بینمان ، مدام در گروه های مجازی کوچک تکراریمان، آن همکار غایب و صاحب کسب و کار بیچاره را که حداقل انقدر مرد بوده که دلش خواسته خوب باشد و برای خوب بودنش هزینه کرده، را نقدهای آنچنانی میکنیم.
تحصیلات همدیگر را زیر سوال میبریم و شایستگی های رفقایمان را انکار میکنیم، رقبا را وسط کارزار خنجر میزنیم و حواسمان نیست هنوز در سمینار هایمان، در جلسات معرفی خدماتمان وقتی میپرسند حالا برند یعنی چه؟
نداریم و نمیتوانیم یک برند شش دانگ ایرانی را مثال بزنیم، که هنوز دست به دامان بنز و مک دونالد و اپل هستیم و باز میگوییم همه جای برند سازیمان درد میکند الا انگشتی که باید به خودمان اشاره کند !
از آن قدیمی تر هایی که حق پدری و پدر بزرگی دارند بر گردن بازار و تبلیغات ایران تا جوان های تازه نفس کتاب دیده ای که واژه های فنی از هر کلامشان میبارد، کداممان تصویری درست از برند خودمان، به مخاطبی که اینچنین می کوبیمش ارائه کرده ایم ؟
اصلا برند مشاوره برند سازی ایران رسالتش چیست ؟ چشم اندازش در کدام کوچه ی خلوت فراموش شده است ؟
پشت سنگرهای من از همه بهترم، قایم شده ایم و مدام تک تیر اندازهایمان به هر رفیقی که کمی فقط کمی بهتر جلو میرود حمله میکنند!
دلمان نمی آید یک تبریک خشک و خالی به موفقیت های بزرگ و کوچک همکارانمان بگوییم، اگر کم و کسری باشد خوب سر و صدا میکنیم ولی اگر کمی بهتر باشد قایمکی میبینیم، یواشکی میخوانیم و آهسته از در پشتی در میرویم مبادا سلامی و مبادا مبارکی !
آقایان و خانمهای محترم تحقیقات بازار چند کسب و کار داریم که پتانسیل ورود به بازارهای ایران را بعنوان یک برند دارد به ازای آن چند مدعی و نه حتی حرفه ای، فقط مدعی برند سازی داریم؟
این مارکت خیلی بیشتر از کم بینی های من و شما جا برای خوب بودن و کار خوب کردن، دارد !
دوستان مشاور عزیزم، کداممان فاز شناختی که به محض ورود به هر سازمان نسخه میکنیم را برای خودمان انجام دادیم؟ قابلیت های خودمان را کنار تهدید های بازار گذاشتیم و فرصت سازی کردیم؟
مدام به دنبال درمان این درد مشترک، هر کدام جدا جدا راهی به نام خودمان را نام گذاری کرده ایم و همین را جلو رفتیم !
چند وب سایت و وبلاگ به منظور توسعه و آموزش برند سازی سرپا کردیم و بعد نتوانستیم آنچه که باید را درست و درمان برایش انجام دهیم و رها شدند به امان خدا و در بهترین شکل مجبور شدیم مدام مقاله ترجمه کنیم و به خوردش بدهیم!
چقدر رنج بردیم از تعاملی که نمیکینم …
به جای تمرکز در جهت توسعه فردی خودمان بعنوان مشاور و تلاش در جهت ارتقا سطح خدماتمان به کسب و کاری که از شدت نیاز به بهتر شدن و نه لزوما برای سانتیمانتالیسم برند بودن، سراغ ما آمده است، برای اثبات حقانیتمان در مقابل رقیب جنگیدیم و درد مشتری از یادمان رفته است!
پاهایمان را که از بس که بیراهه رفته تاول زده، روی هم انداختیم و دم از نا بلدی ناواردان و مشاور نماها میزنیم، و هزار وصله میچسبانیم به همه ی کارفرماهایی که کمپین های ریز و درشتی را که بودجه اش را با ریال ریال تولید محصول و ارائه خدماتشان تهیه کرده اند. چرا؟ چون ما قبولش نداریم و نمی پسندیمش!
گفتیم چرا منی که بهتر بودم را کارفرما اصلا ندید و نفهمید؟ گفتیم من کجای برنامه ی ایجاد آگاهیم میلنگید که تلفنم برای این کار حتی زنگ هم نخورد و گفتیم جایی که من وارد بازی شدم و کار مال من نشد، کجای برنامه های بازاریابی و نیاز سنجیم درست برنامه ریزی و اجرا نشد؟
با رقیبمان رفاقت نکردیم **
که قبل از اینکه ایده هایمان روی تلویزیون و بیلبرد برود، قبل از اینکه کارفرما پولش را خرج کند، قبل از اینکه اعتبارمان حراج شود، “تعامل” کنیم و نظر همکارمان را نه در وب سایت و روزنامه و هر رسانه ای که رو در روی خودمان و در خلوت کسب و کارمان بشنویم! صدا نکردیم دوستانمان را که بین خودمان بشنویم نظرات همدیگر را … اصلا فرض نکردیم خودمانیم، خودمانی بودنمان را درک نکردیم، فرصتش ندانستیم !
نگفتیم اگر با اعتبار همکارم بازی کنم اعتبار کسب و کارم را خدشه دار کردم و چقدر کم نگاهمان صنفی بوده است و چقدر کم گقتیم ما و چقدر کم ما با هم کار انجام دادیم…
این روزها که پسران بلندمان دارند خوب خوب به ما اثرات کار تیمی را می آموزند، این روزها که ایرانی ظریفمان دلمان را به مذاکره و توافق خوش کرده است، این روزها که به این خوبی داریم برایشان مینوبسیم و خوب است حالمان از خوب بودنشان، چقدر خوب است که خوب تر شویم، خودمان برای خودمان ،خودمان برای همکارمان و خودمان برای برندهایمان!
توضیح:
*: خوب باشیم که خوب شود، جمله ای از یکی از مقالات آقای علی معلم
**: از کتاب با بزرگان بازاریابی ایران، دکتر محمود محمدیان.
در حقیقت باید مطلب بالا رو تقدیم میکردم به شوهرم ،میثم وجدانپاک که از نقدهای اساسیش به من و همکارانم موضوع اصلی عدم بازاریابی و برندسازی مشاوره بازاریابی و برندسازی ست.
ممنونم
درود بر خانم جلوه
مطلب و تحلیل شما را نقدی اساسی به فضای تاسف بار فعلی می دانم.
ممنون از این تحلیل و تذکر!
خواهش میکنم…
تذکری نبوده بیشتر انگار بلند بلند جلوی آیینه فکر میکردم …
به کارهایی که میکنیم و یا نمیکنیم !
اتفاقا دیروز در دفتر یکی از دوستان گپ میزدیم و فکر میکردیم اگر هر کداممان آن چه که داریم را بتوانیم !! فقط اگربتوانیم درست کنار هم قرار بدهیم چه کارهای خوب و بزرگی که برای خودمان و صنعتمان میشود کرد !
درود و صد درود بر شما..
سر کار خانم جلوه…
چه زیبا درد قدیمی انگشتمان را یاد آور شدید..
“با رقیبانمان رفاقت نکردیم”
خواهش میکنم …
ما که البته از رفاقت با شما سالهاست بهره مندیم