دنیای تبلیغات- امیرحسین نوریان- «آیدین آغداشلو» نیازی به معرفی و بیوگرافی ندارد و اکثر علاقمندان عرصههای گوناگون هنر، با طرحها، نقاشیها، آثار گرافیکی و نوشتههای سینمایی و غیرسینمایی او آشنایند. آشنایی من با او اما، بیشتر بواسطه کتاب «از پیدا و پنهان» بود. کتابی که اگر چه حدود دویست و شصت صفحه گفتگو و مصاحبه بود، اما برای من کششی همچون یک رمان پلیسی جذاب داشت. دو کتاب دیگر او یعنی «سالهای آتش و برف» و «از خوشیها و حسرتها» هم برای من جذابیتی منحصر به فرد داشت. قرار مصاحبه را در آتلیه نقاشیاش گذاشتیم و با او پیرامون وضعیت گرافیک در ایران به صحبت نشستیم.
* گرافیک معاصر ایران با چه چالشها و معضلاتی روبروست و فکر میکنید ریشه این معضلات در کجا باشد؟
** گرافیک معاصر ایران، از امتیازاتی برخوردار است و بالطبع از مشکلاتی هم رنج میبرد. بخش زیادی از این مشکلات، بخاطر تعداد زیاد گرافیستی است که وارد بازار کار شدهاند و فرصت درنگ و کار عمیق و فکر شده را ندارند. آنها از دانشکدههای متعدد هنری فارغالتحصیل و بلافاصله جذب بازار کار شدهاند. در میان آنها، استعداد درخشان کم نیست، ولی مثل هر رشته هنری دیگری، باید زمینه کافی ایجاد شود تا هنرمند با وجوه خاص خودش شکل بگیرد و رشد کند. برای این فاصله و مدت زمانی که برای شکل گرفتن شخصیت هنری هر فرد لازم است، نمیشود محدوده زمانی تعیین کرد، ولی قطعاً باید میان تمام کردن یک دوره دانشگاهی و ورود به بازار کار و صاحب هویت خاص شدن، فاصلهای طی شود، که متأسفانه نمیشود. دومین نکته، سهولت بکارگیری کامپیوتر است که باعث شده خیلی از مسائلی که باید با تعمق و تأمل حل و فصل شود، خیلی سریع، سطحی و ظاهری، رفع و رجوع میشود. کامپیوتر امکاناتی در اختیار کاربر میگذارد که این امکانات، فریبنده است و شکل ظاهری یک کار گرافیکی را آرایش میکند، ولی وقتی که یک هنرمند اهل تحقیق، درنگ کافی میکند، متوجه میشود که پشت این ظاهر آراسته، عمق زیادی وجود ندارد. تعداد کثیر گرافیستهای جوان که از دانشکدههای مختلف فارغالتحصیل میشوند و جنبههای بازیگوشانه و تفننی که کامپیوتر در اختیار گرافیستها میگذارد، از عوامل بازدارنده و تضعیف کننده این هنر هستند. کامپیوتر باعث میشود که در شکلهای مختلف، صاحب گرافیک بشویم. از جلد کتاب، پوستر و کاتالوگها و بروشورهای مختلف گرفته تا همه نوع کاری! ولی اینها، اغلب سطحی اجرا می شوند و فکری اساسی پشت آنها نیست. انسانی که به نوعی، به کشف و شهود رسیده باشد یا انسانی که در اثر کار زیاد، بصیرت و تعمق یافته باشد، جهانی ارائه میدهد که حاصل مکاشفهاش باشد. خاص، متعلق به او و خلق شده بوسیله او باشد، که متأسفانه چنین چیزی در پس بسیاری از کارهای گرافیک این روزگار دیده نمیشود.
*در ابتدا اشاره کردید که گرافیک ایران از امتیازاتی هم برخوردار است. این امتیازات را در چه میدانید؟
**امکان و امتیازاتی که گرافیک ایران دارد این است که بهر حال از سویی، به سنت کتابآرایی قدیم ایرانی میرسد، یعنی از خوشنویسی گرفته تا نگارگری و تذهیب و از سوی دیگر به کل هنر مزین و مجلل نقش مایههای قدیم ایرانی .
بهرهمندی از نقشههای فرش، کاشیها و هر جور نقش مایهای که در هنر ایران حضور قطعی و حتمی و همیشگی داشته، باعث شده که زمینه و ذخیره قابل توجهی نسبت به گرافیک ایران (گیرم استفاده نشده و به خوبی به کار نرفته، ولی موجود) وجود داشته باشد. از سوی دیگر، گرافیک بلافاصله ماقبل ما، یعنی گرافیک دوره قاجاریه قرن سیزده هجری قمری تا عصر مشروطیت و بعد از آن، نمونههای درخشانی از کارهای جذاب و زیبای چاپ سنگی و حکاکیاند. اینها نمونههایی بودند که در قرن سیزدهم چاپ میشدند و شیوههای خاصی بودند با امکانات و محدودیتهای خودشان، ولی مجموعه گرافیکی که در کتابهای چاپ سنگی کار شده، همچنان منبع درخشان و فوقالعادهای برای گرافیستهای معاصر است که از آنها استفاده کنند، اما در عین حال، یک گرافیست معاصر، ملزم نیست که حتماً از نقشمایهها و الگوهای قدیمی استفاده کند، اما اگر بخواهد استفاده کند، این ذخیره را دارد. اگر نخواهد هم از این ذخیره استفاده کند، باز باید در جایی، با تمهیدی (که نمیتوان برایش تکلیف تعیین کرد و یا از پیش قالبی برای آن پیشنهاد کرد) با آن روبرو شود . هر گرافیستی باید بتواند و قادر باشد که جهانی را بازسازی کند که معنا و هویت او را به عنوان یک طراح، هنرمند خلاق و کسی که در بستر فرهنگی متفاوت و خاصی رشد کرده، بازگو کند. هنر گرافیک ما باید بازگو کننده این دو جهان باشد، یعنی جهان معاصر که بهر حال تقریباً همه الگوهای موجود را برای گرافیست ایرانی فراهم آورده، از یک طرف و معنا و دنیای خاص خود او و از طرف دیگر که بهر حال ناچار، نشأت گرفته از هویت ملی و فرهنگی او هم هست. گرافیست جوان ناچار است که با چنین جهانی سر و کار داشته باشد. در ضمن ناچار است که با فرهنگ خودش هم تماس داشته باشد. چه فرهنگ معاصر و چه فرهنگ گذشته. یعنی جهان تبدیل میشود به منطقه، منطقهای که او در آنجا زندگی میکند و در آن رشد کرده. این منطقه فرهنگی، یک منطقه جغرافیایی است و در انتها میرسد به فردیت اش. یعنی آدمی که در کنار همه اینها، معنای وجودی خودش را هم شکل میدهد. حال اگر این اتفاقات بدرستی در یک اثر شکل بگیرد و تعادلی در آن برقرار باشد (که در جهان هم هست( آنوقت میتوانیم قانع شویم که گرافیک معاصر فعال است و خوب کار میکند و میشود آینده بهتری را برای آن انتظار داشت.
*فکر میکنید ابزارهایی چون کامپیوتر، باعث پیشرفت گرافیک ما شده یا بدلیل برخی استفاده های نابجا از آن، بر گرافیک ملی ما به لحاظ کیفی تأثیر نامطلوب گذاشته است؟
** کامپیوتر مثل رادیو میماند و مثل تلویزیون و بقیه ابزارها، دستاورد فناوری جهان معاصر است، اما باید ببینیم که ما با این دستاورد چه میکنیم! آیا آشنا، بلد و آگاه بر آن هستیم و بر همه ابعادش اشراف داریم و تمامی جوهره و امکاناتش را میتوانیم از آن اخذ کنیم؟ اگر بتوانیم اخذ کنیم، آنوقت بین اینها تفاوتی نیست. اگر نتوانیم اخذ کنیم، همان اتفاقی میافتد که مثلاً برای تلویزیون افتاد. شما چندین کانال تلویزیونی دارید و هر کدام را که باز میکنید، یک نفر دارد صحبت میکند! این یعنی حداقل استفاده از یک دستگاه بسیار پیچیده و گسترده جهان. کامپیوتر هم همین جایگاه را دارد. اگر ما به عنوان یک انسان آگاه، بتوانیم با آن بدرستی کار کنیم، میتوانیم کارهای بسیاری انجام بدهیم. کامپیوتر باعث میشود که حداقل، وقت ما تلف نشود. در دورانی که گرافیک، حرفه اصلی من بود، ساعتهای متمادی وقتم را برای کشیدن یک کادر، یا هاشور زدن و یا اندازه گرفتن با پرگار و ترلینگ و مرکب، صرف میکردم، اما الان، در هیچ کارگاه معتبر گرافیک، شما حتی یک مداد هم نمیتوانید پیدا کنید، چه برسد به وسایل ترسیم! اینها به خودی خود، لذت خاص خودش را داشته است، ولی من نمیتوانم این لذت را تعمیم بدهم و بگویم چون من از کار کردن با این وسایل لذت میبردم، پس الان کامپیوتر را کنار بگذارم و با همان وسایل قدیمی کار کنم، نه. دوران آن وسایل دیگر تمام شده و قابل بازگشت هم نیست، اما مسأله اساسی این است که اگر انجام کاری در گذشته یک ماه وقت میگرفت و حالا با یک اشاره انگشت انجام میشود، ما با وقت بدست آمده و صرفهجویی شده چه میکنیم و باعث خلق چه چیزی میشویم؟ برای تولید اثری شایسته، باید هنرمند سیراب و مالامال باشد از علم اطلاع به حال و گذشته خودش و جهان و اگر این مجموعه معرفت را دریافت نکند، آثاری مختصر و تکراری بوجود خواهد آورد که جذابیتی هم ندارد. ولی با تمام این تفاسیر من همه جا، به ابزار کار، به چشم وسیله نگاه میکنم و نه بیشتر، اما نگاه میکنم که انسانی که پشت آن وسیله قرار گرفته، چه ذخیره گرانقدر فکری دارد که میخواهد من را در آن شریک کند.
* به زعم شما، آیا تفاوتی بین کاری که با دست طراحی شده با کاری مشابه که توسط کامپیوتر انجام شده وجود دارد یا نه، فقط، هیات اثر و آنچه که خلق شده ملاک است؟
** نه برای من هیچ فرقی میان این دو نیست. ما هیچ جا نمیتوانیم نظرمان را محدود کنیم به اینکه یک اثر، چون به این خاطر که با دست بوجود آمده، به هر اثر مشابه دیگری برتری دارد. شاید یک حس و حال درونی وجود داشته باشد که به طریقی، به اثری که با دست خلق شده امتیاز میدهد، ولی در همین حد و نه بیشتر، برتری چندانی بین این دو اثر نمیتوانیم قائل بشویم.
*فکر میکنید اینترنت بعنوان یک پدیده مدرن بر گرافیک معاصر ایران چه تأثیری گذاشته و در عین حال چه کمکی میتواند به گرافیک ما بکند؟
** برای گرافیک معاصر و دورانی که ما در آن زندگی میکنیم، اینترنت کمک بزرگی است. دورانی که تقریباً هیچ نشریه هنری قابل توجهی به ایران نمیرسد، مگر برای آنهایی که خودشان با مجلات خارجی مرتبط باشند و نشریات و کتابهای درخواستیشان از چنبر اداره پست هم بسلامت بگذرد! بنابراین یک گرافیست یا نقاش، با آنچه که در جهان میگذرد از چه راهی میتواند تماس داشته باشد و این ارتباط و آشنایی برقرار شود؟ اینترنت در حقیقت این مشکل را به مقدار زیادی حل کرده و خوشبختانه نقاشان و گرافیستها میتوانند با آخرین نمونه کارهای گرافیکیای که در جهان معاصر شکل میگیرد، آشنا شوند، اما جواب اینکه اینترنت چه کمکی میتواند به ما بکند همانطور که اشاره کردم، بودنش بسیار مهم، مغتنم و ضروریست.
البته اینترنت فواید و معایب خاص خودش را هم دارد. فایدهاش این است که ما را در متن رقابتی گسترده قرار میدهد و باعث میشود که ما حواسمان جمع باشد تا ببینیم که گرافیستهای دیگر دنیا چگونه کار میکنند، اما اشکالی که میتواند داشته باشد این است که ما را به طرف تقلید بیمایه و ریشهای سوق میدهد. ما چیزهایی را از جایی بر میداریم و از آن استفاده میکنیم، بدون اینکه ارتباطش را درک کنیم، مثل اینکه بخواهیم خوشنویسی خودمان را در قالب خوشنویسی لاتین قرار بدهیم.
*مثل برخی فونتهای ابداعی ناموزون و تایپوگرافیهایی که بدون رعایت اصول و قوانین زیبایی شناختی هنری، رواج پیدا کردهاند…
** بله. این یک جور زور زدن بیخودی است و فایده چندانی هم ندارد. این شعور گرافیست است که باید بفهمد و بداند که عناصر و وجوه ذاتی خوشنویسی و تاپیوگرافی ما چیست، آنوقت میتواند آن را تغییر بدهد و به شکلهای بهتری در بیاورد، ولی وقتی که اصلاً به عمق و باطن خوشنویسی سنتی ما آشنا نباشد، هر بلایی بر سر فونتها بیاورد، مضحک میشود و آن را از معنا میاندازد. خوشنویسی ما به هیچ ترتیبی در یک مستطیل جا نمیشود. خط نسخ شاید، ولی برای بقیه خطوط اصلاً این اتفاق نمیافتد. حالا اگر ما بخواهیم به زور، خوشنویسی خودمان را به تقلید از تایپوگرافی لاتین، در چنین قالبی قرار دهیم، زحمت بیحاصلی کشیدهایم، چرا که ما ذات و جوهره یک چیز که در حرکت، شتاب و چرخش است را انکار میکنیم و حرکت را از آن میگیریم و میخواهیم چیزی را به او بدهیم که اصلاً در ذات آن نیست.
این کار دقت، بصیرت و آگاهی میخواهد. در واقع نمیتوان بدون طی این مراحل به بخش خلاقهای رسید که بتوان چیزی را بدرستی تحلیل کرد.
* با این تفاسیر، گرافیک ایران در مقایسه با گرافیک بینالملل در کجا ایستاده است؟
** گرافیک ایران در وجوه مختلفی عرضه میشود. در بینال های مختلف شرکت میکند و نمایشگاههای متعددی در اینباره برگزار میشود. انجمن صنفی حرفهای گرافیستها بسیار فعال است و شاید گرافیستها، متشکلترین گروه هنرمندان هنرهای تجسمی فعال حاضر ایران باشند، اما من فکر میکنم، تا پیدا کردن گرافیک ایرانی )به معنای معاصرش) ما فاصله قابل توجهی با گرافیک جهان داریم، ولی به نظر من این مسأله درک شده و مسیرش در حال طی شدن است و در بسیاری از گرافیستهای جوان ما، این جستجو در حال شکلگیری است. خاطرم هست کتابی بود که جلدش را آقای ساعد مشکی طراحی و نقاشی کرده بود به اسم «مهابهاراتا»، که در طراحی جلد آن، از نوشتههای کوفی سفالهای قرن چهارم هجری قمری نیشابور استفاده کرده بود که تا بحال کسی طرف آن نرفته بود و آن را نمیشناخت. یا به نوعی که مثلاً آقای مجید عباسی از شکلهای گل و مرغ یا برخی نقشمایههای دوره قاجار در کارهایش استفاده کرده، راهی خاص و یگانه است و معنای عمیقی را شکل میدهد. پیش از این هم همینطور، مرتضی ممیز هم از این نقش مایهها زیاد استفاده کرد. قباد شیوا، اولین کسی است که از خوشنویسی شکسته در پوسترها استفاده کرد. این راهی است که دارد پیموده میشود. طبیعتاً ما هنوز به گرافیک ژاپن نرسیدهایم. ما نه آن امکانات و گستردگی انتشارات را داریم و نه اقتصاد ما آنطور عمل میکند. گرافیک یک مدیوم است و باید جنبههای اقتصادی و متصل با تکنیک و فنآوریاش را در نظر گرفت، ولی با همه اینها، من همچنان بسیار امیدوارم که بعضی از گرافیستهای به ثمر رسیده ما به احتمال زیاد، جایگاه خودشان و بالطبع گرافیک ایرانی را در جهان مشخص خواهند کرد.
* پس در حال حاضر شرایط بگونهای هست که روی گرافیک ایران حسابی باز شده باشد یا اصلاً برای دیگران مهم باشد که ما چکار میکنیم یا نه!
** برخورد آنها با گرافیک ایران منحصر به این است که ما چه چیزی را با خودمان به آن طرف میبریم. آنها که تحلیل کننده و جستجو کننده نیستند، چرا که ما داریم از تمدن معاصر ایران صحبت میکنیم و از غلبه فرهنگ غربی بر تمامی جهان امروز، از موسیقیاش گرفته تا سینما و گرافیک و هنرهای تجسمی و همه چیزش. سردمدار همه هنرهای جهانی، جهان غرب است، بنابراین ما، هم عرضه کننده هستیم و هم مصرف کننده. البته بسیار زیاد مصرفکننده و تا حدودی عرضه کننده! عرضه کردن ما به همین صورت نمایشگاهها و بینالهایی است که در آن شرکت میکنیم و الاّ سیل، از آن طرف به این سو میآید و ما هنوز از حیث برابری و رقابت تمدنها به آن حد نرسیدهایم که بتوانیم در این عرصه مدعی باشیم. در جاهایی که ما کارمان را عرضه میکنیم و گرافیستهای ما شرکت میکنند، عکسالعملها و برخوردهای قابل توجهی به سود ما صورت میگیرد و اگر در جایی این هویت ایرانی را پیدا کنند، برایشان جذاب و مهم است. در سینمای ما هم همینطور، وقتی چیزی از هویت ما را در فیلمهایمان مییابند، آن سینما مهم میشود. سینمای معاصر ایران از هنگامی که به ملیت و هویت و معنای خاص ما اشاره میکند، اهمیت پیدا کرده. در گرافیک هم اگر این اتفاق بیفتد حتماً همینطور خواهد شد.
* که هنوز این اتفاق نیفتاده است!
** نه هنوز همانطور است، برای اینکه نوع عرضه گرافیک متفاوت است. ما وقتی که چیزی را به جهان عرضه میکنیم، باید ابزار و اسبابش را هم فراهم کنیم. کار گرافیک را نمیشود زیر بغل برد و در نمایشگاه گذاشت. گرافیک ایران، بخشی از تجارت، اقتصاد و فرهنگ رسانهای معاصر ایران است. وقتی اینها در کنار هم جمع شوند، طبیعتاً ما هم مثل ژاپنیها چیزی برای عرضه خواهیم داشت. گرافیک ژاپن وقتی در جهان مطرح میشود که ژاپنیها یک قدرت اقتصادی تراز اول میشوند. تا قبل از آن اصلاً گرافیک مطرحی ندارند. بنابراین نمیشود اینها را خیلی منتزع نگاه کرد. باید ببینیم هر کدام چه پس زمینههایی را لازم دارند و چه مقدماتی را باید طی کنند، و تا وقتی که این مسیر را طی نکردهاند ما نمیتوانیم از چند گرافیست که در محدوده مختصری مشغول به کار هستند، متوقع و طلبکار باشیم.
* آیا شاخصهها و سمبلهایی وجود دارد که بتوان روی آنها کار کرد و به نوعی هویت و معنا و فرهنگ ایرانی را گسترش داد و گرافیک را شکل و شمایلی خاص بخشید؟
** عمر گرافیک ایران از چهل سال تجاوز نمیکند. عمر واقعی، حقیقتی و مدرنش. خود مرتضی ممیز، از بانیان گرافیک معاصر ایران بود و من فکر میکنم در طی این سالها به جایی دست پیدا کرده بود که می توانست به آن هویتی که شما میگوئید، اشاره کند، ولی این برای آنکه گرافیک ملی را بوجود بیاورد کافی نیست. باید امیدوار باشیم که نسل بعدی که دارد از راه میرسد این را بعنوان بخشی از مشغله و دغدغه خود تلقی و تعقیب کند. آن وقت است که هنرمندی که بعنوان نمونه تایپوگرافی را خوب میشناسد (یعنی خوشنویسی قدیم ایرانی را خوب دنبال کرده و عمیقاً شناخته است) توانایی آن را مییابد که چیزی را خلق کند که هم در مهد فرهنگی خودمان و هم در مهد فرهنگی بیگانه جذاب و قابل توجه باشد. این با میزان سواد، اشتیاق و فرهنگی که گرافیست ما همراه خود دارد، بسیار مرتبط است.
* سرعت حرکت رو به رشد گرافیک ما، در قیاس با حرکت گرافیک بینالمللی چگونه است؟
** سرعت حرکت ما در عرصه گرافیک، برابر است با سرعت حرکت علمی، اقتصادی و فرهنگی ما در همه شئون! ما نمیتوانیم گرافیک را از جریان بقیه امورمان مجزا کنیم. اگر بخواهیم به مخترعینمان بها بدهیم، باید ببینیم مخترعین ما در کنار مخترعین الان دنیا چه میکنند یا اصلاً بودجه دولتی ما برای امر پژوهش چقدر است. اگر ببینیم که ناچیز است )که همینطور هم هست) آنوقت کمی با ارفاق و سعه صدر با این قضیه برخورد میکنیم. گرافیک، هم با اقتصاد سر و کار دارد و هم با رسانهها. شما از یک اقتصاد محلی و بازاری، نباید گرافیک جهانی را توقع داشته باشید. اینها همه مرتبط و متصل به هم هستند. گرافیک از آن هنرهایی است که به شدت به سفارشدهنده احتیاج دارد و شاید در بین هنرهای تجسمی، تنها هنری باشد که اینچنین متکی به سفارشدهنده است. از این جهت، گرافیک بسیار به معماری شبیه است. یک معمار نمیتواند برای دل خودش برج بسازد، بلکه باید سفارش بگیرد. شما میتوانید یک قطعه موسیقی بنویسید، اما برای اجرایش نیاز به یک ارکستر دارید تا بتوانید اثرتان را به شکل یک قطعه ارکستری اجرا کنید. در کار گرافیک هم عناصر جنبی، بسیار زیاد و تعیین کننده هستند. بنابراین وقتی درباره گرافیک صحبت میکنیم باید مجموعه این عوامل را در کنار هم در نظر بگیریم. اگر قرار بود درباره نقاشی صحبت کنیم، میشد انفرادیتر و شخصیتر صحبت کرد چرا که نقاشی در کنار کمکی که دولت و فرهنگ کلی (فرهنگ مردم) و نهادهای فرهنگی به عنوان پشتیبان آن باید انجام بدهند، باز همچنان امری فردی است. شما در آتلیه مینشینید و نقاشیتان را میکشید، به سفارشدهنده هم نیازی نیست اما گرافیک اینطوری نیست. گرافیک به اقتصاد، سفارش دهنده و وسایل تولیدی در سطح بالا نیاز دارد.
* اشاره کردید که گرافیک به شدت نیازمند سفارشدهنده است. البته وقتی پای سفارش دهنده به میان میآید، نظرات او هم دردسر ساز میشود!
** این چالش همیشگی گرافیستها است! مشکلی که از قدیم بوده، هنوز هم هست و بعداً هم خواهد بود. مشکل تنها اینجا هم نیست. من فکر میکنم هر جای دنیا که بروید به همین شکل است. هر گرافیستی، تا حدودی با سفارش دهندهاش درگیری دارد. یکی از کارهای گرافیست، مجاب کردن سفارش دهندهاش است به اینکه چیزی که گرافیست ارائه میدهد خوب و مفید است و سفارش دهنده را به اهدافش میرساند.
* فکر نمیکنید که چون معمولاً برای سفارشدهندگان ما کارهای خارجی جذاب و زیباست و معمولاً کاری مشابه آنها را میخواهند، گرافیک ملی ما ضربه اصلی را از همینجا خورده است؟
** نه، اگر گرافیستی باشد که بتواند اثری بوجود آورد که از حیث زیبایی، قدرت و توان انتقال یک پیام با نمونههای غربی خود برابری کند، سفارشدهنده، مردم و مخاطبین از آن استقبال میکنند. اصل، سلامت و درستی اثر است تا اینکه ما بگوئیم سفارشدهنده حتماً مشابه الگوهایی که قبلاً دیده است را میخواهد. در مورد سینمای ما هم این اتفاق افتاده است. سینمای ایران با تقلید از الگوهای غربی شروع شد و «فیلمفارسی» در حقیقت جوهر و عنصر قابل توجه ایرانیها بود، تا اینکه فیلمسازانی پیدا شدند و آثاری بوجود آوردند که با مجموعه آنچه که در جهان میگذرد قابل مقایسه بود و میتوانست با آنها به رقابت بپردازد، اما در عین حال، چیزی از مردم خود ما را هم داشت. این موضوع البته وجود دارد ولی قدرتش را آنقدر نمیدانم که بخواهم نواقص گرافیک معاصر ایران را به آن منتصب کنم و بگویم به این خاطر است که ما گرافیک عقبماندهای داریم.
* این مسئله شاید یکی از دلایلش باشد.
** شاید یکی از دلایل مختصرش، این باشد…
*مدرنیسم و پست مدرنیسم به عنوان مظاهری از هنر غرب، چه تأثیری بر گرافیک ایران گذاشتهاند؟
** پست مدرنیسم که امر دور دستی است و ما تماسی با آن نداریم، اما مدرنیسم و مدرنیته یکی از مسائل اصلی جامعه در حال تجدد ما است که با آن سر و کار پیدا کردهایم. بخشهایی از آن را پذیرفتیم و بخشهاییاش را هم نخواستیم بپذیریم و بخشهاییاش را هم نتوانستیم بپذیریم و رابطه عشق و نفرت بین ما و مدرنیته و جهان غرب (که در حقیقت عرضهکننده مدرنیته بود) از همین جا در گرفت و هنوز هم باقی است. این رابطه خیلی پیچیده، عشق و نفرتی است که در همه شئون زندگی ما جاری است و باز هم نمیتوان آنها را از هم منتزع کرد. ما در عین شیفتگی به مصرفکننده بودن دستاوردهای فنی جهان غرب، همچنان به آن بدبینایم. اینکه ما با مدرنیته چکار میکنیم، بر میگردد به اینکه چه اهدافی را دنبال میکنیم و چقدر توانا و توانمند هستیم. در این زمینه ما الگوی ژاپن، هند و چین را داریم. اینها همه این مسائل را داشتهاند و هنوز هم دارند. مدرنیته چیزی بوده که به آنجا هم نازل شده و سوغاتی بوده که به آنجا هم رفته و برای ما هم همینطور بوده. برای ما، اتفاقاً مثل ژاپنیها این آمد و شد از قرن هفدهم شروع میشود، اما آنچه که در یکصد سال اخیر بعنوان تماس اولیه ما با مدرنیته صورت گرفت، این عوارض و در عین حال امکانات را بدنبال داشت که ما هنوز هم با آنها درگیر هستیم. ما هنوز هم بین شیفتگی به دستاوردهای غرب و حرکت کردن به سمت آن، و از طرف دیگر گریختن و به آن ناسزا گفتن سرگردان هستیم تا شاید آرام آرام، مثل ژاپنیها، چینیها و هندیها، بتوانیم در عین حال که معانی و مفاهیم خودمان را حفظ میکنیم، بتوانیم آنچه را که از جهان برگرفتنی است، برگیریم. البته اینکه آنچه برگرفتنی است، بر میگردد به استعداد ما و میزان و نوع بر گرفتن آنچه بر میگیریم.
* امکان دارد که در دراز مدت، گرافیک ایران در این کشمکش غرق و از عرصه بینالمللی حذف شود؟
** نه حذف نمیشود، منتها عملکرد محدود و محلی خواهد داشت. چیزی که شما بدنبال آن میگردید، گستردهتر و وسیعتر از این است. اگر این کار انجام نشود به همین شکلی که الان هستیم، باقی خواهیم ماند. یعنی بعضی وقتها کارهایمان را میبریم و به دنیا نشان میدهیم، تحسین میشویم و بر میگردیم و فقط مصرف محلی داریم، این فرق میکند با گرافیک ژاپن یا طراحی لباس یا طراحی صنعتی ژاپن که به عنوان حریفی قدر در دنیا ایستاده و حرف خودش را میزند، حرف کمی هم نمیزند!
(این مطلب از سوی دنیای تبلیغات، با حمایت مالی شبکه تبلیغات٬ که یک سرویسدهنده آنلاین برای تبلیغات اینترنتی است تهیه شده است)
واقعا درست فرمودند، دقیقا مانند بقیه موارد در کشور ما ، در گرافیک هم هیچ کسی سر جای خودش نیست و سلسله مراتب و حرفه ای گری اصلا رعایت نمیشود و مهم نیست. مشتری که صرف نظر از سابقه طراح و میزان مهارت ، فقط از طراحی گرافیک مبلغ پرداختی و رنگ مورد علاقه اش را می شناسد،مخاطب و بیننده هم که نه سواد بصری دارد و نه برایش مهم است که چه چیزی را می بیند و قیمت کالا برایش حرف اول را می زند ، همه اینها از تبلیغات در ایران ، بازاری بی رقابت و درنتیجه بی رونق و بی ارزش ساخته است.