مصاحبه تخصصی “دنیای تبلیغات” با آقای محمد معتمدی( خواننده موسیقی سنتی ایرانی با اعتبار بین المللی)
با حضور : خانم دکتر سارا ندافی و آقای مهندس حامد مشکینی ( از متخصصان و مشاوران پرسونال برندینگ در ایران)
هنرمندی که تاچندی دیگر بر قله آواز ایران خواهد نشست.
من اورجینال خودم هستم.
سارا ندافی : ممنون از اینکه این وقت رو به ما دادید .این روزها اسم شما رو از زبان مردم زیاد می شنویم. عرضم به حضور شما اگر بزرگواری کنید وقبل از شروع صحبت یک بیوگرافی کلی از خودتون بگید. در چند دقیقه موفقیت های اخیر خودتون رو بگید و اینکه مردم بدونن در چه سگمنت خاصی فعالیت می کنید خوشحال می شیم.
– سلام عرض می کنم خدمت شما و عزیزانی که صدای بنده رو می شنوید در هر مدیایی و هر رسانه ای. من محمد معتمدی هستم و چیزی که مردم من رو به واسطه اون می شناسن موسیقی و آواز است. به واسطه یک موهیت الهی از کودکی صدای خوبی داشتم و عشق به خوندن و موسیقی هم داشتم. تقریبا از اواخر دوران راهنمایی شروع کردم به تعلیم دیدن ساز نی و به طور منظم گوش دادن به آواز، چون در شهرستان کاشان که ما زندگی می کردیم فضای آموزشی گسترده ای نبود. حتی اساتید خیلی محترمی بودند در آن دوره که با اونها کار می کردم مثل اولین معلمم استاد سید احمد حلی در کاشان که اولین معلم آواز من بودند و یکی از دوستان عزیزم آقای مسعودنیا که ساز نی رو از ایشون آموختم. البته اینها موردی بود، اما فضای آموزشی ای در اونجا وجود نداشت و در سال تقریبا ۷۶ بود که برای ادامه تحصیل در رشته کارگردانی سینما و تلویزیون در دانشکده صدا وسیما به تهران اومدم. و هدف اصلی من اومدن به تهران بود حتی در زمینه انتخاب رشته، چون احساس می کردم که برای مسیری که در زندگیم می خوام ادامه بدم و فعالیت کنم، فقط در تهران می شد این توفیق رو داشت و اون ارتباط ها رو پیدا کرد. و رشته هایی هم که انتخاب کردم تماما در تهران بود و در دانشکده صدا و سیما قبول شدم. اون رشته رو دوست داشتم ولی اولویت اول من موسیقی بود. و موسیقی رو در کنار رشته دانشگاهیم کار کردم. در این سالها با اساتید مختلفی کار کردم و فعالیت های داخلی و خارجی داشتم. و تقریبا خیلی به یاد ندارم که چی شد که الان در جایگاه بالا یا پایین یا هر چی که هست، نمی دونم .شاید اونقدر درگیر کار بودیم که متوجه نشدیم کی این مسیر رو طی کردیم و به اینجا رسیدیم. ولی از گذشته ی خودم و مسیری که طی کردم با توجه به جمیع شرایط مثل محدودیت ها و کاستی ها و … تقریبا راضی هستم.
سارا ندافی: می شه راجع به کارهایی که در این چند سال اخیر به خصوص در عرصه بین الملل خیلی شما رو سر زبان ها انداخت صحبت کنید؟ چون یکی از چیزهایی که خیلی تونست به مسیر رشد شما و بولد شدن شما کمک کنه اتفاقاتی بود که در این حیطه برای شما رخ داد.
– یک سری از کارها هست که مردم دوست داشتند و خیلی مورد توجه قرار گرفت. یک سری از توفیق های بین المللی بود که بنده داشتم.
حامد مشکینی: خود من وقتی اسم محمد معتمدی در ذهنم میاد ناخودآگاه جایزه ای که در فرانسه گرفت هم در کنارش قرار می گیره.
– بله. به فرض جایزه ای که من در سال ۲۰۱۳ گرفتم، جایزه فرانس موزیک که جایزه سال موسیقی فرانسه هست و هر سال به یک هنرمند موسیقی در دنیا اهدا می شه. و این خیلی کمک کرد به معرفی بیشتر من، برای اینکه رادیوی فرانسه به هر کسی که این جایزه رو برنده می شه یک آلبوم از اون هنرمند رو در همون سال باید منتشر کنه؛ و یک آلبوم هم از من منتشر کردند که در کل دنیا هم پخش شد و این کمکی کرد. ولی قبل از اون دلیل اینکه من مستحق این جایزه شدم اجراهای مختلفی بود که من در فستیوال های مختلف دنیا داشتم. و در واقع این لطف خدا بود که شامل حال من شد. در سالهای اولیه فعالیتم احساس کردم که زمین زمینه ی فعالیتم ناهمواره و احساس کردم که مسائلی هست که نمی خواد محمد معتمدی بشه محمد معتمدی. بخشی از اون محدودیت ها و کاستی ها رو با فعالیت های خارجیم جبران کردم. وقتی در فستیوال ها و کنسرت های خارجی دیدم که اقبال مخاطبین و برگزار کننده ها زیاده، یعنی اینجوری بود که در اولین کنسرت هایی که در خارج برگزار می کردیم بعد از تموم شدن هر کنسرت ۳-۴ تا دعوت دیگه می شدیم برای کارهای دیگه که یک فرصت بود. و در واقع من از این استفاده کردم و سعی کردم در کشورهای مختلف ، در فستیوال های مختلف در خارج از ایران حضور فعال و پررنگ داشته باشم، هم یک حس غروری داشتم که بار معرفی موسیقی ایرانی روی دوش بنده است و هم اینکه برای من که جوانی بودم که منتظر فرصت هایی بودم برای ثابت کردن خودم و توانایی هام خیلی فرصت مغتنمی بود که نتیجه اون که یکی از نقاط عطف فعالیت های خارجی من، جایزه فرانس میوزیک بود که در سال ۲۰۱۳ گرفتم. و فعالیت های دیگه داخلی و خارجی، که کارهایی رو انجام دادیم که در اینجا مورد اقبال عمومی قرار گرفت. کارهایی که با استاد محمدرضا لطفی انجام دادم، اپراهایی که من فعالیت کردم، مثل اپرای مولوی که بجای مولوی خوندم، اپرای حافظ که بجای حافظ خوندم و اپرای سعدی که بجای سعدی و اپرای عاشورا که نقش حر رو خوندم. اینها کارهای متفاوتی بود که تا اون موقع اصلا شبیهش انجام نشده بود. سعی کردم یک تعریف تازه از موسیقی ایرانی در قالب نمایش ارائه بدم. آواز ایرانی رو داخل نمایش با یک استاندارد دیگری ارائه بدم که خب آهنگسازان محترمی هم زحمت کشیدن برای اون کارها و خب من هم سعی کردم از فرصت و بستر استفاده کنم .
سارا ندافی: پس یک فرد خلاق بودید برای خودتون در سبک و سیاقی که پیش گرفته بودید.
– ببینید بنظرم خلاقیت لازمه هر کاریه. چه در زمینه بیزینسی، مخصوصا در زمینه هنری. بخاطر اینکه شما یک موسیقی تولید کنید که شبیه موسیقی های دیگه باشه، اولیت با اورجینال هست. اگر یک ماشینی تولید کنید که شبیه ماشین دیگه باشه، اولویت با اورجیناله. اگر یک سریالی بسازید که داستان و قصه و ساختارش شبیه سریال دیگری باشه برای مخاطب اولیت با کاراورجینال هست. ولی اگر شما خودت اورجینال باشی، بسیار پسندیده تر هست. حتی اگه در ابتدای کار،ببینید همیشه مشابه دیگری بودن شروع راحتیه، ولی ادامه سختیه. ولی اورجینال خودت بودن شروع سختیه، ولی ادامه راحتیه. من سعی کردم همیشه اورجینال خودم باشم تا تکرار دیگران یا کپی دیگران.
سارا ندافی : یک نکته ای رو لا به لای صحبت هاتون اشاره فرمودید که فرصت ها. فرصت هایی که برای شما پیش آمد. اونها فرصت بودن یا شانس ؟
– هردو بودن، یعنی هم شانس بود و هم به قول معروف فرصت. این شانس ها رو نمیشه پدیدشون آورد،شاید یکبار. البته من هیچوقت آدم خوش شانسی نبودم و یکی از اصول من این بود که هیچوقت منتظر شانس ننشینم. چون یک حکمتی در راز این کائنات هست که کسانی که می شینن منتظر شانس، شانس از اونها فرار می کنه . کسانی که کار خودشون رو با جدیت دارن انجام میدن شانس ها رو به اونها میان. بنظر من این یک قانون طبیعته. و من هیچ موقع منتظر شانس ننشستم ولی شانس هم با من یار بوده ، یعنی قرار گرفتن و هم مسیر شدن و هم عصر شدن و همکار شدن با اساتید بزرگ ، به اعتقاد من یک شانس بوده. یا دیده شدن توسط بسیاری از تهیه کننده های خارجی و فستیوال منیجرهای خارجی، یک شانس بوده، ولی خب فرصت طلب بودن هم، و پدید آوردن این فرصت ها هم یک هنره که باید هنر و شانس و همه اینها باهم ترکیب بشه تا در واقع تیر آدم به هدف بخوره.
حامد مشکینی: یعنی اینکه خودتون رو در معرض این فرصت ها هم قرار می دادید.
– صد در صد. بله .
حامد مشکینی: برای اینکه خودتون رو در معرض این فرصت ها قرار بدید آیا از قبل برنامه ریزی می کردین و طبق اون برنامه پیش میرفتین ؟ یعنی آینده خودتون رو هم حتی می دیدین ؟یک برنامه استراتژیکی داشتین که من ۴ سال دیگه باید این فرصت ها رو دنبالش باشم طبق این برنامه و ۴ سال دیگه در نقطه ای قرار بگیرم ؟
– ببینید من طی یک در واقع خصوصیت ذاتی، هیچوقت برنامه ریز خوبی برای خودم نبودم. یادم هست مدرسه ابتدایی که بودم برنامه میریختم که مثلا ساعت فلان مشق هام رو بنویسم ، بعدش برم برنامه کودک ببینم و بعد فلان کنم. ولی هیچ موقع یادم نمیاد که من به برنامه ریزی خودم تونسته باشم عمل کنم. اتفاقا موسیقی هم مخصوصا در ایران، خیلی مقوله برنامه ریزی پذیری نیست. حالا این واژه یکم طولانی شد. (با خنده) ولی خیلی نمیشه روی برنامه ریزی هاتون حساب کنید. مثلا شما برنامه ریزی می کنید که در فلان تاریخ یک کنسرت برگزار کنید ، خصوصیت کشور ما اینه که در همه زمینه ها، مخصوصا در زمینه موسیقی، نه خیلی می تونی روی مجوزت برنامه داشته باشی، نه می تونی روی سالنت برنامه ریزی کنی….
حامد مشکینی: شب قبلش کنسل می کنن!
– آره. به همین دلیل من خودم اهل برنامه ریزی به صورت مکتوب و مدون نیستم. برنامه ریزی من مدل خاص خودم هست که در ذهنم یکسری پوینت می گذارم، نقطه می گذارم و شاید نتونم برنامه زمانی برای این نقطه ها و پوینت ها که گذاشتم تعریف کنم. ولی برنامه مسافتی دارم. یعنی من باید حرکت کنم تا به اون نقطه برسم. شاید نتونم بگم که کی می رسم، ولی من باید به اون نقطه برسم. بعد از اون نقطه برم نقطه بعدی. ولی نقطه ها در ذهنم مشخصه.
حامد مشکینی : ان شاالله در آخر گفتگومون در پادکست به چشم انداز شما هم خواهم رسید، به اون نقطه نهایی که توی ذهنتون هست و محمد معتمدی قرار هست بهش برسه رو راجع بهش صحبت می کنیم.
سارا ندافی: قطعا خاص بودن در ذهن شما مفهوم متفاوتی داره که با خاص بودن در ذهن من به عنوان شنونده آثار شما متفاوته . اگر یک روز بشنوید که جامعه مخاطب شما، اتفاقا دست روی همین خصیصه بگذاره و بگه که اصلا خاص نیست،کپی دیگرانه ، چه حالی بهتون دست میده؟ هیچوقت به اون لحظه فکر کردید؟
– من به این موضوع خیلی فکر کردم. چون آواز یک مقوله تخصصی هست که شاید عوام نتونن خاص بودنش رو تشخیص بدن. من همیشه یک مثال می زنم، حتی کسانی که مخاطب موسیقی نیستن، فرض کنید که در موسیقی کلاسیک غرب تخصصی ندارن و مخاطبش نیستن. برای کسی که تخصصی و سابقه شنیداری در رابطه با موسیقی غرب نداره، بتهون، موتزارت، چایکوفسکی و همه اینها، ارکسترشون یک صدا میده. همه اینها موسیقی غربی ارکسترال صدا می ده.
سارا ندافی : ولی می تونن لذت ببرن.
– می تونن لذت ببرن، ولی عمق و سطح لذتشون ؛ چون بخشی از لذت مربوط به کشف و درک دیگه. یعنی وقتی شما زیبایی های یکی چیز رو کشف می کنید عیار لذت بردن شما از اون کار متفاوته با کسی که یک صدای خوش آیندی می شنوه و لذت می بره از کار. همینطور در مورد موسیقی اینطوره. من فکر می کنم کسانی که مخاطب واقعی موسیقی من هستن، تفاوت های من رو میتونن تشخیص بدن. ولی بله برای کسانی که مخاطب جدی موسیقی اصیل نیستن شاید همه کسانی که آواز موسیقی سنتی می خونن همه شون در یک قالب قرار می گیرن . عین همون مثالی که برای موسیقی کلاسیک زدم.
سارا ندافی : خب شمایی که عنوان می کنید خاص هستید و در کارهاتون هم عملا طبق همین روال پیش می ره، وجه تمایزتون و اون خاص بودنتون بخاطر چیه؟
– ببینید اگر در زمینه تخصصی بخواید راجع بهش صحبت کنم، من زمانیکه آواز کار می کردم و مشغول طی کردن مسیر هنری خودم بودم، از همون دورانی که داشتم شیوه های مختلف رو کار می کردم، تبی در جامعه آوازی حکمفرما بود که همه یک سبک و یک شیوه رو کار می کردن و آواز ما تقریبا یکرنگ شده بود. و خب خیلی ها این رو به من هم گوشزد می کردن که اگر می خوای موفق باشی، سعی کن که از اون قالب ها فرار کنی و قالب خودت رو داشته باشی. ولی برای کسی که در قالبی قرار داره خیلی سخته که از بیرون نگاه کنه و یک قالب تازه ای پیدا کنه. ولی من برای خودم راهکاری طراحی کردم، و اونم این بود که من مثال میزنم، اونموقع تا اوایل دورانی که آواز کار می کردم به واسطه اون آوازها و ردیف هایی که کار می کردیم ، لحنم خیلی شبیه استاد شجریان بود. اولین کاری که کردم سعی کردم تا یک مدتی اصلا اون شیوه رو گوش نکنم و بجای اون شیوه های مختلف آوازی رو گوش بدم و سراغ آدمهایی برم که در درجه اول من واقعا کارشون رو دوست داشتم و در درجه دوم کسی نبود که اون شیوه ها و اون رنگ و اون طعم آواز رو ارائه بده . به فرض من رفتم سراغ شیوه آواز خوندن سید جواد ذبیحی، رفتم سراغ شیوه آواز خوندن ایرج، رفتم سراغ شیوه آواز خوندن استاد عبدالوهاب شهیدی و کسانی که در نظر من و در نظر اهل فن ، کارشون و تکنیکشون عیار بسیار بالایی داره ولی کسی در اون زمینه کار نکرده. و سعی کردم از ترکیب اینها در واقع یک شیوه شخصی و اورجینال بودن خودم رو پیدا کنم توی این شیوه ها، و حالا نمی خوام بگم که من اورجینال خودم شدم، یک چیز متفاوت و خاص و از آسمون افتادم، نه. ولی در حدی که تونستم ، در حدی که قالب ها به من اجازه میده، چون شما وقتی می خواید در موسیقی آوازی ایران نوآوری کنید نمی تونید به طور مثال یک آواز رپ بخونید و بگید که من یک نوآوری کردم. یک چارچوبی داره که شما در داخل اون چارچوب ها و خطوط می تونید نوآوری خودتون رو تعریف کنید . در غیر این صورت دیگه در اون حوزه قرار نمی گیرید .شاید پذیرفته باشه و به عنوان یک هنر جدید پذیرفته بشه، ولی اون ماهیت اصیل و ایرانی رو شاید نداشته باشه.
سارا ندافی: دوست دارید مردم راجع به خود شما و آواز شما چی بگن؟دوست دارید وقتی مخاطب شما صدای شما رو می شنوه، موسیقی خلق شده توسط شما رو میشنوه به چه سطحی از احساس و انتظار برسه و درباره شما به چه کلامی برسه؟ بگه خارق العاده است؟ بگه عالیه؟ بگه واقعا لذت بردم، یعنی یک سطحی رو تعریف کردید در ذهنتون که اون سطح، سطح معقول و مطلوبی باشه و اونرو انتظار داشته باشید مخاطب شما بواسطه شنیدن صدای شما و هنرشما به زبون بیاره؟
– ببینید، اصلا هدف من از خلق یک اثر، تاثیرگذاریه و اینکه وقتی اون اثر رو می شنوه احساس غرور کنه. اگر اون اثر یک کار غمگینه، دوست دارم که احساس همدردی رو در مخاطبم زنده کنم. اگر اون اثر یک کار شادی هست، اون حس شادی و وجد و سرور رو، اگر یک کار عارفانه و نیایشی هست، دوست دارم حس نزدیک شدن به خدا و معنویات در اون زنده بشه. درغیر این صورت کار هنری بنظر من کار موفقی نیست.
سارا ندافی : یعنی کاملا می خواید که همزادپنداری اتفاق بیفته.
– دقیقا. اصلا کار هنری ، مخصوصا در زمینه موسیقی، نمایش، فیلم، تئاتر، مهمترین دست آویز و ابزار کار پدیدآورنده اش اون همزادپنداری هستش، اصلا درگیر شدن مخاطب با اثر بواسطه اون همزادپنداریه است.
حامد مشکینی: مخاطبان شما، حالا به خصوص مخاطبانی که خیلی با شما نزدیکن، و در عین حال دوستان هستن، همکاران هستن، هم صنفی های شما هستند، کسانی که با شما خیلی برخورد دارند، چه وجه شخصیتی شما رو غالب تر می دونن؟ و خیلی خاصه، مثلا می گن، که محمد یک چنین ویژگی ای داره که دیگران ندارن. مثلا محمد خیلی آدم با معرفتیه. محمد خیلی آدم اخلاق مداریه، محمد خیلی آدم دقیقیه.
– ویژگی های شخصی یا کاری؟
حامد مشکینی: هم شخصی و هم کاری. حالا کاری و حوزه تخصصی موسیقی رو راجع بهش صحبت کردیم اما در مورد حوزه شخصی خودتون، مثلا دقیق بودن، مثلا اخلاق مدار بودن و …
– من فکر می کنم که یک مقدار آدم صریحی هستم. و در واقع دوست دارم حرف خودم رو همیشه بزنم. یعنی خیلی اهل زیرسیبیلی رد کردن و اینا شاید نباشم. شاید خصوصیت بارز من این باشه.
حامد مشکینی: و این مقدمه ای باشه که به سوال بعدی برسیم. ارزش های بنیادین شما چیه؟ ارزش های بنیادین محمد معتمدی که حتی اگر سرش هم بره، باید این ارزشها رو رعایت کنه. حتی اگر میلیاردها میلیارد پول هم بهش بدن بازهم حاضر نیست که این ارزش ها رو معامله کنه.
– درسته. بزرگترین ارزشی که برای خودم متصور شدم اونجور که قبلا هم صحبت بود، صداقته. یعنی اینکه بنظر من چون هنرپیشه خوبی نیستم، درواقع مهمترین فاکتوری که می تونم با اون به موفقیت برسم صداقت هست. یعنی اینکه من اگر بخوام در یک زمینه ای برای مردمم فیلم بازی کنم، کاری که نکردم و بگم کردم، آدمی که نیستم، خصوصیتی که ندارم رو بگم دارم، قطعا شکست می خورم. و اینکه صداقت داشته باشم و به خودم و اعتقاد خودم مومن باشم. یعنی اگر آدمی هستم که به یک سری چیزها اعتقاد قلبی دارم بخاطر مصلحت یا قرار گرفتن در یک جایی یا موقعیتی منکر اون چیزی که خودم پذیرفتم و بهش اعتقاد دارم نشم. فکر می کنم این راهگشا هست و پوئن مثبتی هست برای همه آدمها.
سارا ندافی: جناب آقای معتمدی قطعا شما یک هدفی رو برای خودتون درنظر گرفتید و به سمت اون هدف رفتید و یک مسیر صفر تا صدی رو داشتید. یک جایی از این مسیر شما قرار گرفتید. می خوام بدونم توی این مسیری که رفتید فکر می کنید اولا کجای این مسیر هستید؟ و دوم اینکه ذهنیت غالب مردم نسبت به شما توی این مسیر چی هست؟ این قسمت رو جواب بدید که بعد بریم سراغ قسمت بعدی سوال.
– والا من فکر می کنم که ، البته بستگی داره به اینکه ما چقدر عمر کنیم. ولی اون برآوردی که خودم دارم از زندگی و دورانی که آدم توانایی انجام کارای هنری داره ، من فکر می کنم تقریبا از ابتدا تا انتهای راه، واقعا اواسطش هستم. یعنی شاید از صفر تا صد روی حول و حوش پنجاه هستم. ولی خب یه سری چیزها هست که شما نمی تونید جلوتر از زمان خودش بهش برسید، مثل میوه ای که تا نرسیده، شما نمی تونید اون رو به زور برسونیش. باید اتفاق سر وقت خودش بیفته.
سارا ندافی: اون جایگاه و اون ایده آلی که خودتون برای خودتون تعریف کردید ، فکر می کنید با منِ ایده آل شما ، این چیزی که الان بهش رسیدید چقدر فاصله داره؟ یعنی با اون ذهنیتی که در ذهن مردم جای گرفته چقدر با من ایده آلتون فاصله دارید؟
– خب من فکر می کنم که طبیعی هست که مردم ، خیلی هم شما رو اونجوری که هستید نشناسن.تصور دیگه ای از شما داشته باشن. ولی باز اعتقادم این هست که هر شخصی به اون چیزی که هست معتقد باشه و خودش رو باور داشته باشه به مرور بقیه هم شما رو باور خواهند کرد .اما مثالی که من زدم، یعنی من میگم اگر شما حزب الهی باشید، ولی اعتقاد قلبی داشته باشید به حزب الهی بودن، همیشه محبوب همه هستید. حتی محبوب ضدانقلاب ها هم هستید. مثال دارم میزنم. باز اگر مثلا شما کمونیست باشید، اصلا خدا رو هم قبول نداشته باشید، ولی معتقد باشی، باز حالا ممکنه که کسی اعتقاد شما رو قبول نداشته باشه ولی بواسطه اینکه خودت به خودت اعتقاد داری و به خودت احترام می ذاری ، باز این یک محبوبیت ذاتی در خودش هست. بنظرم نقطه باخت آدم ها در محبوبیت های اجتماعی تظاهر هستنش. و اینکه شما به فرض آدم حزب الهی نیستی ولی می خوای اداش رو در بیاری. یا آدم روشنفکری نیستی، می خوای اداش رو دربیاری. آدم هنرمندی نیستی، می خوای اداش رو دربیاری.
حامد مشکینی: یه جایی بالاخره لو میره.
– یه جایی لو میره واصلا تظاهر و نفاق بو داره. بویی داره که اونهایی که شامه شون قویه، می فهمن. شاید اونهایی که شامه شون کار نمی کنه، بپذیرن اون آدم رو. ولی طبیعتا از طرف همه آدم ها این پذیرفته شدن یکسان نیست و اونهایی که متوجه میشن می فهمن دیگه. بنظرم یکی از فاکتورهای مهم که باعث میشه انسان ها مقبولیت عمومی داشته باشن، مورد وثوق همه باشن، این هست که به خودشون اعتقاد کامل داشته باشن. به خودشون مومن باشن .
سارا ندافی: فکر می کنید چرا مردم و مخاطبان شما ، شما رو دوست دارن و شما رو انتخاب می کنن؟ اون وجه تمایزه به شکل کلیدی اگر بخواد بیان بشه چیه؟
حامد مشکینی: اسم ده تا خواننده هست، اسم ده تا آلبوم هست، اما مخاطب میره و از مغازه دار آلبوم شما رو درخواست می کنه.
– ببینید اعتقاد من اینه که در یک کلام مخاطب باید خوشش بیاد. به دلش بشینه. به دل نشستنه یک مرحله یک داره، یک مرحله دو داره. مرحله یک، از کار شما باید خوشش بیاد.یعنی کیفیت کار شما، مدلی که ارائه میدید رو دوست داشته باشه. و در مرحله دوم هم باید از شخصیت شما خوشش بیاد.و اتفاقا بنظرم یکی از تکنیک های برندینگ، پرسونال برندینگ شاید این باشه که خیلی زندگی خصوصی خودش رو عمومی نکنه چون هیچ آدمی نیست که بی عیب باشه. ولی بنظرم در مجموع آدم باید جوری رفتار کنه که درست باشه. در یک کلام انسان خوبی باشه مخصوصا اگر بخواید مقبولیت عمومی پیدا کنید چاره ای ندارید که راست و درست باشید. در غیراین صورت مقبولیت عمومی پیدا نمی کنید که این یک چیز طبیعیه.
حامد مشکینی: شکل گیری هویت و شخصیت محمد معتمدی از طرف خودش برنامه ریزی شده یا اینکه نه، شرایط محیطی و خاصه مردم، هویت و شخصیت شما رو ساختن؟
– من اعتقاد دارم هنرمند بواسطه درک بالاتری که از توده مردم داره، چون اصولا تعریف هنرمند و مشخصه هنرمند اینه که به لحاظ دریافت نشانه های هستی از دیگران جلوتره. هنرمند باید در معرفی اون چیزی که خودش زودتر و جلوتر دریافت کرده به جامعه خودش پیش قدم باشه و اون کار رو انجام بده. در اون صورت هست که بنظر من هنرمند تعریف پیدا می کنه.
حامد مشکینی: حضور شما در شبکه های اجتماعی ،حضور در رسانه ها، اعم از مطبوعات، رادیو، تلویزیون، سایت اینترنتی و کانال اجتماعیتون، آیا برای اون هم برنامه ای دارین یا نه، همینجور، هرچه خوش آید شما اون رو هم منتشر می کنید،هر جا که شما رو دعوت کنن شما پامیشین میرین؟
– ببینید من گفتم که ذاتا آدم خیلی برنامه داری نیستم. که بنشینم برنامه تعریف کنم که باید چی کار کنم .
حامد مشکینی: به هر حال یک چارچوبی برای خودتون دارید.
– داشتن یک مانیفست مشخص به صورت اتوماتیک شما رو برنامه دار می کنه. یعنی اگر شما بدونی که کی هستی، می خوای کجا بری، می خوای چی کار کنی، قاعدتا طبق یک برنامه اتوماتیک مسیرت چیده میشه و بدون اینکه خودت بخوای این برنامه توی زندگیت پیاده میشه. من در شبکه های اجتماعی زیادی عضو نیستم فقط یک صفحه اینستاگرام دارم که مخاطبانم شاید در اون صفحه کارهای من رو و به صورت مستقیم حرفهام رو میشنون، نظراتم رو می خونن. ولی یک منیفستی که داشتم و هدفی که همیشه داشتم، این بوده که تقربیا مثل اون چیزی که در کشورهای پیشرفته تر از ما به لحاظ صنعت، تکنولوژی و فرهنگ اجتماعی جریان داره، به مردم بفهمونم که ما هم یکی هستیم مثل بقیه مردم. یعنی اون ستاره سازی مبالغه آمیزی که خیلی الان هست یا بت سازی خیلی مبالغه آمیزی که الان در جامعه هنری ما هست، وجود خارجی نداره. به هر حال اون که خواننده است، هنرپیشه است، درسته که شاید خودش رو از جامعه اش مخفی کنه و دور از دسترس بنظر برسه ولی برای من چیز جالبی نیست و دوست داشتم که به عنوان یک هنرمند ، چون میگم هنرمند به نسبت جامعه اش باید تعهد داشته باشه، حتی این کار شاید برای خودم هزینه داشته باشه یعنی اون رسیدن من به پرسونال برندینگ خودم رو خدشه دار کنه، ولی دوست داشتم که با مردمم جوری رفتار کنم که بهشون این حس رو بدم که هنرمندان یکی هستن مثل خود شما و خیلی شاید درست نباشه که بت سازی عجیب و غریبی از هنرمند بکنیم. اگر هنرمند رو دوست داشتین، هنرش رو دوست داشته باشین، شخصیتش رو دوست داشته باشین ولی هیچ آدمی ۱۰۰% نیستش و من سعی کردم توی صفحات اجتماعی که هستم مخاطبین خودم رو دوستان خودم خطاب کنم. و سعی می کنم هرجا هستم به اونها گزارش بدم، جایی که هستم، از سفری که رفتم، از فعالیتی که دارم انجام میدم تا اینکه اون حس صمیمیت و با من بودن رو در اونها زنده نگه دارم.
سارا ندافی: من سایتتون رو دیدم و وارد کانال تلگرامتون شدم، خب به هر حال برای من جالب بود که شما یک مقدار از کارهاتون رو هم می گذارید که مخاطب شما بتونه خیلی راحت دانلود کنه و ازش استفاده کنه. این رو برای اینکه نزدیکتر باشید انجام می دید؟ یعنی اینکه می خواید این فاصله از بین بره برای جامعه هدفی که استطاعتش رو ندارن یا برای برقراری و ایجاد صمیمیت؟ یعنی با کدوم رویکرد اینجا دارید پیش میرید و خودتون رو مچ می کنید با مخاطبان خودتون؟
– من اگر درست متوجه سوال شما شده باشم، اولا اینکه سایت و تلگرام تقریبا با واسطه است، یعنی یک ادمینی داره که این کارها رو انجام میده. ولی خب ادمین هم سایت و تلگرام رو تقریبا با هماهنگی خودم این کار رو انجام میده. سوال شما این هست که چرا کارهام رو می ذارم؟
سارا ندافی: دقیقا. می خوام بدونم که چرا کارها رو می گذارید؟
– خب چرا نباید بذارم؟
سارا ندافی: خب خیلی ها حساسیت دارن و ترجیح میدن که کارهاشون الزاما خریداری بشه .
– ببینید اول اگر دلیل اقتصادیش رو هم نگاه کنید، شاید خیلی توجیه نداشته باشه برای اینکه چرا هنرمندها خیلی پافشاری کنن برای اینکه مردم کار رو خریداری کنن. ولی در مجموع با توجه به جمیع شرایط که ما الان درش هستیم بنظرم شنیده شدن کار و در معرض کار قرار گرفتن، حتی به بهای اینکه کار خیلی خوب خریداری نشه ، حتی نفع مادیش بیشتر از این باشه که کار خریداری بشه. من خودم همیشه گفتم که هرکس که دوست داره و می تونه کار رو بخره. یه وقتهایی توی کنسرت هابه من میگن که استاد ما کار شما رو کپی کردیم، ببخشین . میگم اگر دانشجویی هستی و نداشتی اتفاقا کار درستی کردی. چه اشکالی داره؟ اگر کسی داره بره بخره، اکر کسی نداره ازنظر من هیچ اشکالی نداره و اولویت با شنیده شدن کار و تاثیرگذاری کارهست.
سارا ندافی: پس تاثیر بر جامعه هدف خیلی برای شما مهمه.
– تاثیر بر جامعه هدف برای من خیلی مهمه و من تقریبا خودم رو یک هنرمند آرمانگرا می دونم تا اینکه خیلی بخوام همه چیز رو بر مبنای اصول بیزینسی و اصول بازار تنظیم کنم.
سارا ندافی: یک سری کلمات رو میگم که اینها معروف هستند به آرکتایپ های برند. چون شما بین صحبت هاتون از یک سری کلماتی استفاده کردید که قالب کلمات آرکتایپها رو داشت. اما یکبار می خوام این ۱۲ کلمه رو برای شما بخونم و ببینم که شما از بین این ۱۲ کلمه وقتی که در کنارهم میان با کدوم یک از این کلمات حس غرابت و دوستی دارید و می تونید در این کاراکترهای شخصیتی خودانگاری کنید. قهرمان ، جادوگر، آفرینشگر، حاکم ، عاقل، پایه، معصوم ، پرستار، نابودگر، ژستر، جستجوگر و عاشق.
– عرض کنم که اصلا معصوم نیستم. (با خنده) دوست هم ندارم که هیچکس بگه که من معصوم هستم و روی این واژه حساسیت دارم.
حامد مشکینی: اگر نیاز به توضیح هم باشه که در خدمتتون هستیم که هر کدوم از واژه ها و ویژگی هاش رو توضیح بدیم.
– آره، معصوم که طبق اعتقادات ما آدم های خاصی بودند و دیگه هم هیچکس معصوم نیست. حضورتون عرض کنم که قهرمان هم یک ذره شعاریه . الان دارم نگاه می کنم و مثل میوه جدا می کنم.
سارا ندافی: کاملا درسته. ما به عنوان یک فرد متخصص به شما نمیگیم.شاید برای جامعه هدف و جامعه متخصص این مفاهیم خیلی خاص باشه.افرادی که در حیطه برندینگ و پرسونال برندینگ دارن فعالیت می کنن. ولی ما رویکرد و نگرش شما رو به عنوان یک فرد که هنرمند هستید و روحیه لطیفی دارید و دارید در این حیطه فعالیت می کنید جویا میشیم.
– خب، آفرینشگر رو انتخاب می کنم. حاکم رو انتخاب می کنم. حضورتون عرض کنم که عاقل رو انتخاب می کنم . پایه به چه معنی و مضمومی اینجا به کار برده شده؟
سارا ندافی : پایه یعنی کسی که خودش رو با هر شرایطی و پوزیشنی که در اون قرار می گیره هماهنگ می کنه.
– بله . پایه رو انتخاب می کنم. حضورتون عرض کنم که نابودگر رو هم انتخاب می کنم.
حامد مشکینی : نابودگر یا یاغی، البته که آفرینشگر بودن کمی یاغی گری رو هم طلب می کنه. البته من احساس می کنم که با توجه به صحبت های شما اون پایه بودن همیشه نیست. اینکه شما بر اساس اینکه مردم چی میگن یا اطرافیانتون چی میگن حرکت نمی کنید. یه خورده سطحش پایین تره.
– منم میگم، پایه رو خیلی متوجه نشدم.
حامد مشکینی: حالا اگر ما بخوایم خیلی جزئی صحبت کنیم اینکه دوستان بیان بگن که: محمد پایه ای بعدازظهر بریم بیرون؟ و بعد برید و هر کاری انجام بدید. حالا یه خورده کلی ترش، مردم بیان بگن که محمد معتمدی ما دوست داریم که شما بیای و رپ بخونی. اینم هست. یعنی اون حد نهایتش هست و این حالا خیلی جزئیش هست.
– آهان. متوجه شدم. نه نه. من پایه به اون لحاظ و اون منظور خیلی شاید نیستم.
حامد مشکینی: مثلا یکی هست که می خواد بره مسافرت باید از قبل همه چی آماده باشه، بدونه کجا می خواد بره، کجا می خواد بخوابه، چادرش آماده باشه و یکی هست که میگه نه آقا، می ریم.
– خب یه مقدار نسبی هست.
سارا ندافی : یه مقدار دامنه پایه گسترده است. و این معضلی هست که همیشه دوستان درباره پایه دارن که یه صفر تا صد خیلی گسترده و پرتعارضی داره.
– ببینید شاید در زندگی فردی و بین دوستان آدم پایه ای باشم مثلا یکی بیاد بگه پاشو همین الان بریم شمال، اتفاقا خیلی پایه ام. ولی توی کارم، چون یک سری چارچوبهایی دارم برای خودم خیلی پایه نیستم . توی ذهنم مشخص هست که چه کاری باید انجام بشه و چه کاری نباید انجام بشه.
حامد مشکینی : حامی و پرستار بودن رو چه طور؟ دوستان و خانواده می تونن به شما تکیه کنن؟
– بله بله. هستم اون رو.
حامد مشکینی: و عاشق؟
– عاشق هم دیگه این خیلی نمیشه تعریف از خود کرد، ولی شاید شاخص ترینش همین عاشق باشه.
حامد مشکینی: درسته. جستجوگر هم باز …
– جستجوگر هم هستم، نابودگر هم هستم. پرستار هستم، معصوم نیستم. پایه رو نسبی هستم. عاقل رو باز نسبی فکر می کنم که هستم. حاکم هم باز نسبی هستم. آفرینشگر رو هستم، جادوگر، بذارید حسی به این کلمه نگاه کنم،(مکث می کنه) جادوگر نیستم. قهرمان هم نیستم. نه. خیلی کاری نکردم که قهرمان باشم.
حامد مشکینی: متشکریم از اینکه وقت گذاشتید و سوال پایانی، چشم انداز محمد معتمدی حد نهایتش کجاست؟ می خواد ۲۰ سال دیگه ۳۰ سال دیگه محمد معتمدی کجای این داستان باشه؟
– والا من یک هدفگذاری داخلی یک هدفگذاری خارجی برای خودم دارم. هدفگذاری داخلی شاید برای من خیلی دغدغه نباشه چون یک مسیری داره که داره خودش طی می کنه و میشه و خواهد شد . چون از یک جنس فرهنگی با مردمم هستم ، همون چیزی که مبحث شماست ، واژه برندینگ، داره مسیر خودش رو ادامه میده. ولی در بعد خارجی من یک چشم انداز خیلی بزرگتری دارم و اون اینکه به واسطه کاری که دارم انجام میدم و خب خیلی ها هم دارن این کار رو انجام میدن و فقط من نیستم، ولی بتونم به اندازه سهم خودم، تلاش خودم، زحمت خودم، تاثیر داشته باشم در اینکه موسیقی من و فرهنگ من و آواز ایرانی در دنیا مخاطب پیدا کنه و شناخته بشه. چون اعتقاد من این هست که نسبت به پتانسیل و قوت موسیقی ایرانی، در برابر مخاطب داشتن و شناخته شدنش در دنیا بسیار ناعادلانه است . یعنی به اندازه پتانسیلی که موسیقی ما داشته اصلا خوب معرفی نشده در دنیا. یعنی چشم انداز من اینه که روزی برسه که موسیقی ایران، مثل تقریبا موسیقی هند و موسیقی فلامینکو در دنیا مخاطب داشته باشه و اولویت اصلیم در انتخاب کارهایی که انجام میدم همین هست. یعنی مثلا اگر انتخاب می کنم که موسیقی فلامینکو رو با موسیقی خودم تلفیق کنم. یکی از هدف های من این هست که الان موسیقی فلامینکو که در دنیا خیلی مخاطب داره و طرفدار و شنونده داره رو کار کنم. خب ما باید با این یه کاری انجام بدیم، چون اکثر کسانی که موسیقی فلامینکو رو دوست دارند یک مشخصاتی از اون موسیقی رو دوست دارند که اتفاقا در موسیقی ما قویترش هست. من میرم اون رو انتخاب می کنم که وقتی موسیقی ایرانی میره توی معتبرترین فستیوالهای فلامینکوی دنیا که شاید ۵۰ یا ۶۰ سال این فستیوالها قدمت دارن و توی کل این ۵۰-۶۰ سال غیر از موسیقی فلامینکو هیچ موسیقی ای نبوده و مخاطبینش میان و میشنون و اون چیزی که بخاطر پیدا کردن اون اومدن در فستیوال موسیقی فلامینکو بیشترش رو در موسیقی ایرانی پیدا می کنن و مخاطب این موسیقی میشن. این برای من رسیدن به اون هدف است. یعنی برای رسیدن به هدف خودم به فرض موسیقی فلامینکو رو یک رسانه و در واقع یک کانال ارتباطی دیدم و پیدا کردم تا حالا اینکه صرفا یک همکاری موسیقایی.
حامد مشکینی: خیلی متشکر از شما. باز اگر نکته ای هست که ما نپرسیدیم و شما دوست داشته باشین مخاطبان بدونن، مخاطب این پادکست بدونه در خدمتتون هستیم.
– نه. من عرض ادب و احترام مجدد دارم به همه شنوندگان این برنامه و هرکسی در هر جای دنیا که صدای من رو میشنوه . نه، حرف خاصی ندارم، فقط امیدوارم که اون عشق و مهر و انرژی ای که توی کار می ذارم برای پذیرفته شدن، پذیرفته بشه.