راویان مهاجرت معکوس؛ این سه واژه بهخوبی بنیانگذاران استارتآپ «استادکار» را توصیف میکنند. اگر سالهاست که در ایران از فرار مغزها حرف میزنیم، در این گفتوگو میخواهیم روایتی از جریانی معکوس را بازگو کنیم؛ اینکه چهار نفر با همه امکاناتی که در اختیارشان بوده و میتوانسته باشد، سیلیکونولی را رها کردهاند و به ایران آمدهاند چون جو کسبوکار را در فضای فعلی ایران، مثبت ارزیابی میکنند. به جرئت میتوان گفت برگشت نخبههای ایرانی به کشور، مهمترین هدیه اکوسیستم استارتآپی به اقتصاد ایران است؛ کاری که از نهادها و سازمانهای دیگر برنمیآید اما از جو استارتآپی ایرانی برمیآید. حالا آنها برگشتهاند و برخواهند گشت؛ اما ما برای حفظشان چه میکنیم؟ به نظر میرسد که کارهای زیادی باید کرد تا این روند مهاجرت معکوس حفظ شود و ایرانیها برای مردم و برای کشورشان به ایران برگردند. تا قبل از این گفتوگو، وارد دفاتر شرکتهای استارتآپی که میشدم، معمولا نخستین ویژگی که به چشم میآمد، جوانی و کمسنوسالیشان بود. نهایتا متولد دهه ۶۰ بودند و روایتهای نخستینشان را از نخستین کارها و پروژههای اقتصادیشان میگفتند؛ از آزمون و خطاها در استارتآپشان و تجارب شکست و موفقیت. «استادکار» اما روایت دیگری دارد. راویانش نه جوانانی هستند با موهای نورسته صورتشان و نه نخستین پروژههای اقتصادیشان را کلید زدهاند. متولد ۴۴، متولد ۵۷ و… آنها کشکولی از تجارب کار در شرکتهای ایرانی و آمریکایی را با خود دارند. اخلاقپور در سیلیکونولی هم مرجع استارتآپها بوده و حالا در ایران هم همین نقش را دارد. حضور در دانشگاهی مانند استنفورد و کار در شرکتی چون Ebay موجب شده تا قصه استارتآپ «استادکار» کمی متفاوت باشد. بنیانگذاران استادکار در آمریکا با هم آشنا شدهاند و میگویند چون تجربه کار در ایران را داشتهاند و از داستانهای موفقیت استارتآپهای ایرانی آگاه بودهاند، به ایران برگشتهاند و میدانند که اینجا میتوان کار کرد. محسن حاتمی و حسین اخلاقپور دو نفر از تیم چهارنفره همبنیانگذاران استادکار (دو نفر دیگر امیرحسین آلیاسین و امین صادقی هستند که در زمان انجام مصاحبه در ایران نبودند) در دانشگاه استنفورد آمریکا با هم ملاقات اما کسبوکارشان را در ایران راهاندازی میکنند و در گفتوگو با «شنبه» از دلایل برگشتشان، شرایطی که میتواند دیگر بچههای ایرانی را به کشور برگرداند و تب راهاندازی کسبوکار در میان دانشجویان دانشگاههای ایران، بازار خدمات و پیشبینیشان از آینده آنلاینها در ایران گفتهاند.
- اگر بخواهیم نقطه آغازی برای همکاری شما همبنیانگذاران «استادکار» پیدا کنیم، باید به چه زمانی برگردیم؟
اخلاقپور: من در استنفورد بودم و محسن در میتینگ سخنرانی داشت و متوجه شدم بسیار باهوش است و در استنفورد، اسکالرشیپ شده بود. بنابراین مشتاق بودم که آشنایی بیشتری ایجاد شود.
حاتمی: سپتامبر ۲۰۰۹ از ایران رفتم و در سال ۲۰۱۰ یعنی چند ماه بعد با حسین اخلاقپور آشنا شدم. ویژگی منحصربهفرد حسین، آشنایی با تکنولوژیهای جدید و حوزههای استفاده از آنهاست. او سالها در حوزه مهندسی نرمافزار فعالیت داشته و به نوعی مرجع رجوع استارتآپها در «سیلیکونولی» و در ایران است.
- چرا به ایران برگشتید؟ امکان راهاندازی کسبوکار در آمریکا برایتان فراهم نبود؟
حاتمی: در استنفورد همه دانشگاه و همه شهر در جوشوخروش علمی و کسبوکار هستند. در واقع اهمیت استنفورد به همین جوی است که بر آن حاکم است. من در استنفورد جذب جامعه ایرانیان آنجا شدم. مهمترین شاخصه این جامعه این بود که بیش از ۹۰درصد دانشجویانی بودند که اغلب برای گذراندن دوره دکتری به آمریکا آمده بودند و من جزء معدود افرادی بودم که چهار سال در ایران کار کرده و سهامدار شرکتی بودم و در فرآیند حقوقدادن و حقوقگرفتن قرار گرفته بودم. فضای کسبوکار ایران را به واسطه رصد اقتصاد کلان ایران برای مشاورهدادن به سرمایهگذاران خارجی میشناختم. در عین حال که در اوج حوادث سال ۸۸ بودیم، ایرانیان مقیم آمریکا اطلاعات دقیق و صحیحی از اتفاقات ایران نداشتند. بنابراین من این شانس را داشتم که منشأ این گفتوگو باشم و این واقعیت را به جامعه ایرانی منتقل کنم که اوضاع به گونهای نیست که بیان میشود و فرصتهای زیادی برای کسبوکار در ایران فراهم است. اما من روندهای کسبوکار و سیاستگذاریهای کلی کشور را میدانستم و مطمئن بودم که چیزی در کشورمان به پایان نرسیده است. جالب است که سختترین لحظات من در آمریکا با ایرانیان نبود بلکه با خود آمریکاییها بود. همان اوایل برای کار به شرکتی رفته بودم. در مصاحبه از سابقه کاری که پرسیدند، گفتم کار مالی در ایران انجام دادهام و مثلا برای شرکتهای مختلف جذب سرمایه میلیون دلاری از خارج کشور کردهام، با تعجب میپرسیدند: ایران؟ کار مالی؟ در حالی که اینطور نبود ولی آنها براساس اطلاعاتی که از رسانههایشان دریافت میکردند، ایران را خرابهای تصور میکردند که جایی برای کار در آن وجود ندارد. ۸سال بعد هم که در حال بازگشت به ایران بودم، دانشجویان ایرانی مقیم آنجا میگفتند مگر در ایران هم میشود کار کرد؟ در واقع آنها از ناشناختهها ترس داشتند و چون تصویر صحیحی از اوضاع ایران نداشتند، نمیدانستند که اینجا فرصتهایی وجود دارد.
با توجه به صحبتهای شما، سوالی که ایجاد میشود این است؛ جامعهای از افراد تحصیلکرده و حتی نخبه ایرانی اغلب بعد از گذراندن مقاطع تحصیلی، برای تکمیل تحصیلات به کشورهای دیگر و از جمله آمریکا میروند و چون تجربه کار در ایران را ندارند و شناخت درستی از اوضاع به دست نمیآورند، اغلب رغبتی برای بازگشت به ایران ندارند. آیا راهی وجود دارد که این آگاهی داده شود یا باید زمینههای مثبتی فراهم شود که این بچههای ایرانی جرات برگشت به ایران و کارکردن را داشته باشند.
اخلاقپور: نمونه بارز این ماجرا چین است. زمانی نهچندان دور حتی فکر راهاندازی یک کسبوکار خوب و سودده با ریسک کم در چین هم بیهوده بود اما چین ساختاری ایجاد کرد که هم سرمایهگذار خارجی بتواند وارد کشورش شود و هم چینیهای خارج از کشور به چین برگردند. جالب است که موفقترین شرکتهای فعلی چین، همان شرکتهایی هستند که بنیانگذاران آنها از کشورهای دیگر برگشتهاند و الان بهتر از شرکتهای آمریکایی کار میکنند. بنیانگذاران اغلب این شرکتهای موفق چینی، در آمریکا تحصیل کردهاند و به محض اینکه متوجه شدند که شانسی برای موفقیت در کشورشان دارند، برگشتهاند.
- به فراهمشدن شانسی برای موفقیت اشاره کردید؛ این شانس برخاسته از چه شرایط یا مسائلی است؟
اخلاقپور: چند مسئله دخیل است. مثلا من از آمریکا به ایران آمدهام؛ دو حالت برای من پیش میآید؛ یا با سرخوردگی به آمریکا برمیگردم و این روایت را به سایر ایرانیان منتقل میکنم که ایران جای کار نیست و به محض اینکه رشد کنی، سهام شرکتت به خطر میافتد و سازمانهای زیادی میخواهند کسبوکارت را بخرند یا بگیرند و… یا میتوانم روایتی سراسر مثبت و پرانگیزه به آنجا ببرم و بگویم من چند سال به ایران رفتم و شرکتی عالی راهاندازی کردم و درآمد عالی و شرایط خوب و… در حالی که نمیتوانستم چنین شانسی را در آمریکا داشته باشم چون در آمریکا، رقابت زیادی است و اصلا بازار اینقدر بکر نیست. اگر من داستان موفقیت تعریف کنم، حتما افراد دیگر هم به دنبال من به ایران میآیند. بنابراین با سیاستهای درست میتوان نخبههای ایرانی را به کشور برگرداند و پول و سرمایههای خارجی را هم به ایران آورد ولی با سیاستگذاریهای غلط در کشور، نهتنها انگیزهای برای بازگشت در کسی ایجاد نمیشود بلکه همان افرادی هم که پولی را در کشور به دست آوردهاند، با خود از ایران میبرند. به نظر من بهترین نمونه برای الگوبرداری، کشور چین است که شرایط را برای بازگشت شهروندانش فراهم کرد و آنها با بازگشت خود، سرمایه و دانش را هم به کشورشان بردند.
حاتمی: اینکه ما بخواهیم ایرانیان خارج از کشور شرایط کار و راهاندازی کسبوکار در ایران را به خوبی درک کنند، باید واقعیتها را به آنها نشان دهیم و تفاوتها را بیان کنیم. یعنی واقعیتهای بازار ایران و شرایط راهاندازی کسبوکار را بیان کنیم و عناصر لازم برای موفقیت را عنوان کنیم. همچنین شرایط بازارهای خارج از کشور، از جمله آمریکا را هم جلوی چشمشان قرار دهیم. چون درک از فرهنگ محلی، سیاست، اقتصاد و… جزء واقعیتهای یک کشور است و تنها ویژه ایران نیست. اگر کسی میخواهد به بازار ایران بیاید، باید بازار محلی را بشناسد.
- فکر میکنم در این زمینه میتوانیم با جزئیات بیشتری حرف بزنیم. مثلا بحث عدم شناختشان از بازار ایران را مطرح کردید. طبیعتا ترسهایی از برگشت دارند؛ شما که با آنها مراوداتی داشتهاید، ترسشان بیشتر از چیست؟
حاتمی: من افراد را در دو گروه قرار میدهم؛ یکی افرادی که سیستم آموزشی آنها را به سمت تحصیل در رشتههای ریاضیفیزیک هدایت کرده و مثلا کامپیوتر دانشگاه تهران و برق و فیزیک شریف میخوانند و به تکنولوژی جذب میشوند. این افراد جذب امکانات تکنولوژی و تحقیق و توسعه میشوند. این افراد سختترین موانع پیشرویشان برای برگشت به ایران، نبود زیرساختها و دانش تکنولوژی در ایران است. چون کشورهای دیگر در این زمینهها سرمایهگذاریهای چندمیلیارددلاری کردهاند و برنده و بازنده این بازیها در سطح جهان مشخص شده است. بنابراین زمینهای برای بازگشتشان به ایران وجود ندارد، چون کارشان وابستگی عمیقی با زیرساخت هایتک و سرمایهگذاری میلیارددلاری دارد.
اما گروه دیگری هم هستند که کارهای نرمافزاری، وب، طراحی و… انجام میدهند و برایشان در ایران فرصت کار فراهم است. مهمترین مانع این افراد، ناشناختههای آنهاست؛ عدمشناخت از سازوکارهای کسبوکار در ایران. در حالی که در دانشگاهها و سایر مراکز آمریکا، هستند افرادی که کارشان این است که افراد را با توجه به دانش و تخصصی که دارند دقیقا به بهترین زمینه کاریشان هدایت میکنند. به اصطلاح هر کسی را سر جای مخصوصش قرار میدهند. قطعات پازل حضور افراد را هم از قبل چیدهاند؛ از وام مسکن گرفته تا خودرو و تمام امکانات مورد نیاز. در واقع کار این آدمها این است که یک اکوسیستم بچینند تا افراد موردنظر دقیقا سر جای خودشان قرار بگیرند و کارشان را انجام دهند. اما ما در ایران این فضا را برایشان نچیدهایم. متخصصان ایرانی در مواجهه با این صحبتها که به ایران بروید و کار کنید معمولا میپرسند خانه و اتومبیل چه؟ بیمه؟ اصلا کار هست؟ چون میبینند در آنجا چنین امکاناتی فراهم است.
- چه کارهایی باید انجام داد که این ترسها کمتر شود؟
حاتمی: در ابتدا باید موانع اولیه را برداریم. موانع اولیه همان ترس است که با دعوت از آنها برای حضور در جلسات سخنرانی، حضور در رویدادها و… میسر میشود. وقتی به ایران بیایند، استارتآپهای نوپا را میبینند، استارتآپهای جاافتاده در بازار را میبینند و با شرکتهای مثلا ۱۰ساله و موفق آشنا میشوند، ترسشان میریزد و مطمئن میشوند که میتوان در ایران کار کرد.
اخلاقپور: هیچ چیز مهمتر از این نیست که امنیت سرمایهگذاری ایجاد شود. امنیت سرمایهگذاری مالی حتی اگر با رشد کم همراه باشد، اما نباید تحت تاثیر نرخ دلار و ارز و سیاستگذاریهای نابجا قرار گیرد. اگر در راس دولت فردی عوض میشود، کل سازوکارهای کشور بههم نریزد و شرایط بحرانی ایجاد نشود. همچنین امنیت بلندمدت کسبوکاری. مثلا این ترس وجود نداشته باشد که هر آن افراد را با اتهامهای مختلف روبهرو کنند. الان این احساس وجود دارد که مثلا تا سه سال دیگر میتوان روندهای موفقیت را ایجاد کرد و کارهایی انجام داد چون جو روانی مثبتی ایجاد شده است. در حالی که قبل از این دوره چنین جو مثبت روانی وجود نداشت و حتی اقتصاد دچار ایست شده بود. باید ثباتی وجود داشته باشد که فارغ از تعویضها و تغییرات سیاسی به حیات خود ادامه دهد. این ثبات است که نخبهها و سرمایهگذاران ایرانی و خارجی را به کشور میآورد. افرادی که از ایران میروند، به دنبال همین ثبات میروند چون میدانند که تغییرات حکومتی و دولتی، بدنه اقتصادی و کسبوکارها را با خطر سقوط و انحلال مواجه نمیکند. الان در ایران جوانههای این سازوکارها و ایجاد این ثبات در حال شکلگیری است، اما کافی است که یک اتفاق تلخ رخ بدهد. در آن صورت تاثیرات بسیار بدی در پی دارد.
حاتمی: اتفاق بد و انعکاسش دایره وسیعی از افراد دیگر را هم نسبت به برگشت به ایران منفی میکند. مثلا در رسانهها اعلام میشود که یک نفر دستگیرشده و همین امر هزاران نفر دیگر را هم که اصلا قرار نیست دستگیر شوند، تحت تاثیر قرار میدهد. چون حتی در دورههایی که بهزعم خیلیها بد بوده، کسبوکارهای موفق هم داشتهایم. اقتصاد را از دو جنبه میتوان نگاه کرد؛ به لحاظ آماری و به لحاظ مصداقی. مثالهای موفق هم کم نیست. این نکته را هم بگویم که ترس از حضور در ایران تابع آمار نیست بلکه تابع قصههایی است که از برخوردها و نکات منفی روایت میشود. بنابراین باید تصویر کاملی ارائه شود و در کنار شکستها، روایت موفقیت استارتآپها و شرکتهایی مانند دیجیکالا و اسنپ و کافه بازار و… هم ذکر شود. الان معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری برنامهای راهاندازی کرده که ایرانیان خارج از کشور را در صورت آمدن به ایران، به صورت موقتی به شرکتهای دانشبنیان میبرند. این اقدامات خوب است و تصویر مثبتی ایجاد میکند.
- با این تفاسیر و اینکه اوضاع اقتصادی ایران ثباتی را به خود میبیند، آیا میتوانیم امیدوار باشیم که روند مهاجرت معکوس افزایش یابد؟
حاتمی: من بهشخصه آمار دقیقی از تعداد افرادی که خواهان حضور در ایران هستند یا به ایران آمدهاند، ندارم اما گروه دوستانی که در آمریکا داشتیم، در همین تابستان که گذشت، چندین نفرشان به ایران آمدند. یکی از گوگل استعفا داده، یکی از اپل آمده و… به نحوی که الان در ایران میتوانیم با دوسومشان در ارتباط باشیم و همدیگر را ببینیم. مثالهایی که در دسترس من است، خیلی زیاد است.
- آقای حاتمی، شما ۸سال پیش از ایران رفتید. الان در ایران حضور دارید؛ به فضای دانشگاهی استنفورد اشاره کردید. الان فضای دانشگاههایی مانند شریف چه تفاوتی با آن زمانی دارد که شما از ایران رفتید؟
آن زمان سوالاتی مانند اینکه الان چه کسبوکارهایی راهاندازی کنیم، بهتر جواب میدهد یا کدام سرویس بهتر است و به سراغ آن برویم، در جو دانشگاهی ایران مطرح نبود. اما الان این جو حاکم شده است. وقتی برای کنفرانس و سخنرانی مثلا به دانشگاه شریف میرویم، بعد از اتمام سخنرانی کسی بیرون نمیرود و همگی سوالاتی در مورد راهاندازی کسبوکار دارند. در واقع باید بگویم که فضا خیلی تغییر کرده است. بنابراین خیلی کمتر به دنبال رفتن از ایران هستند. حتی افرادی هم که از ایران برای تحصیل میروند، نمیگویند که مثلا برق خواندهاند و آمدهاند که آیسیدیزاینر بشوند. همانها هم میگویند آمدهایم که بدانیم، جهت دنیا به چه سمتی است و سازوکار اقتصاد و کسبوکارها چیست؟ سرشان بالاست و به جلو نگاه میکنند. همچنین الان همه میدانند که در ایران میتوان کسبوکار راهاندازی کرد. الان دیگر کسی نمیپرسد که آیا میتوان در ایران کسبوکار راهاندازی کرد یا نه؟ بلکه میپرسند کار بعدی که در ایران امکان موفقیتش بالاست و به اصطلاح خوب میگیرد، چیست؟
طی یکی دو سال اخیر اتفاقاتی در اکوسیستم وجود داشته که آغشته به انگزنی بوده؛ این موارد چقدر آسیب میزند؟ و اینکه چقدر در اکوسیستم کارآفرینی سایر کشورها مطرح است؟
اخلاقپور: بالاخره گروههایی هستند که همیشه احساس خطر میکنند. اینکه با آمدن افراد دیگر، آنها شانسهایی را از دست میدهند.
حاتمی: من به بچهها میگویم خارج از ایران هم چنین مشکلاتی وجود دارد. الان در کنگره آمریکا فشار زیادی روی فیسبوک ایجاد شده و آن را متهم کردهاند که با دادن اطلاعات به روسیه، روند انتخابات در آمریکا را عوض کرده است. یا در چین برخوردهای زیادی با گوگل شد تا اینکه از حضور در چین ناامید شد و یکچهارم جمعیت جهان را رها کرد و از این بازار چشم پوشید. بنابراین اصلا عجیب نیست که نهادهای امنیت ملی بخواهند که اطلاعات ملی در کشور بماند. همانطور که ایده اینترنت ملی هم شدنی است. چون چرخه اطلاعات اقتصادی و امنیتی افراد یک کشور، سرورش باید در خود آن کشور باشد. در همه دنیا این اصول وجود دارد. از طرفی تصمیمگیرهای حکومتی گاهی ترس بیجایی از قدرت گرفتن کسبوکارهای دیگر دارند. مشکل دیگری که بچههای استارتآپی از آن بهعنوان معضل یاد میکنند، مربوط به دعوای کسبوکارهای سنتی با آنهاست و آن را یکی از چالشهای فضای کسبوکار در ایران میدانند.
حاتمی: در سایر کشورها هم همینطور است. مانند مشکل اوبر با شهرداری لندن.
اخلاقپور: در آمریکا هم شرکتهای سنتی زیادی در پی همین تقابلها ورشکست شدند. مثلا دیترویت، یکی از موفقترین شهرهای آمریکا بود. چون همه شرکتهای ماشینسازی آمریکا در آنجا مستقر بودند، الان شده یک ویرانه و کل شهر دیترویت ورشکست شده است. چون تسلا و خودروهای الکتریکی به بازار آمدهاند. الان نصف شهر مخروبه است و قیمت زمین به صفر رسیده است. بنابراین همهجا این تقابلها وجود دارد. کسبوکارهای سنتی باید کنار مدرنها قرار بگیرند.
- برگردیم به کسبوکار شما و بازار خدمات در ایران. از چه زمانی به این نتیجه رسیدید که استارتآپ مشترکی راهاندازی کنید؟
اخلاقپور: از اوایل سال ۲۰۱۵ قصد راهاندازی این کسبوکار را داشتیم و صحبتهایمان را هم کرده بودیم. من برای ثبت شرکت و دانشبنیانکردنش رفتوآمدهای مرتبی به ایران داشتم. اواخر تابستان سال گذشته کلا به ایران آمدم و استادکار را راهاندازی کردیم، چون احساس میکردم که این نیاز واقعی کشور ماست. هم برای افرادی که در ایران حضور دارند و میخواهند به نوعی خدماتی را دریافت کنند و هم افرادی که خارج از کشور هستند و میخواهند خدمات امنی را برای خانوادههایشان در ایران فراهم کنند.
- بازار خدمات در ایران چه آمار و ارقامی دارد؟
حاتمی: حجم کل اقتصاد ایران حدودا ۴۰۰میلیارد دلار است. مقدار زیادی از این حجم برای خدمات هزینه میشود؛ یعنی بیش از ۵۰درصد. این اطلاعات براساس آمار بانک مرکزی است. البته خدمات صنعتی، بانکداری، کشتیرانی، درمانی و… را هم دربرمیگیرد. بخش کوچکی هم مربوط به خدمات خانه، مدارس، مساجد، بیمارستانها و… است. در این میان حجم بازار سالانه خدمات خانگی، ۸میلیارد دلار است که عدد بزرگی است و حدود ۳ میلیارد دلار این رقم حجم بازار تهران است. اگر خدمات درمانی و… را هم اضافه کنید، این بازار بزرگتر هم میشود.
- استادکار هدفگذاری کرده که مثلا به سهم ویژهای از این بازار برسد؟
حاتمی: چون از این ۸میلیارد دلار، بخش بسیار زیادی آفلاین است، در ابتدا باید بخشی از این بازار آنلاین شود و فرهنگ خدمات آنلاین نهادینه شود تا بازار رقابتی شکل بگیرد. در آن صورت سهم بازار خدمات آنلاین هم افزایش مییابد. الان کسبوکارهای دیگر هم مانند ما در این بازار حضور دارند و من از این بابت خوشحالم چون به بزرگشدن بازار کمک میکنند. بهعنوان مثال من در آمریکا در odesk کار میکردم که بزرگترین بازار کار از راه دور جهان بود؛ یعنی هر کاری که از راه دور بشود انجام داد. آن موقع در odesk سالانه تا ۷۰۰میلیون دلار کار آنلاین انجام میشد. با ادغامی با یکی از رقیبانش به نام ایلنس داشت، بازاری میلیارد دلاری ساختهاند به نام آپورک (upwork) و شعارشان این است که آینده جهان، کار از راه دور است؛ یعنی کار، در محل کار نیست و جمله من سرکار میروم، فراموش خواهد شد. بنابراین ما هم در حال حاضر باید کمک کنیم که بازار بزرگ شود. الان در ایران تنها خدمات حملونقل تا حدودی آنلاین شده است و در سالهای آینده خدمات دیگر هم آنلاین میشوند. اما بهطور کلی سهم آنلاینها در ایران روبهافزایش است و پیشبینی من این است که بازار خردهفروشی آنلاین ایران تا ۵ سال آینده به بیش از ۷۰درصد از کل بازار خردهفروشی کشور میرسد.
- استادکار؛ استارتآپی با ۱۵۰ خدمت
ایده استادکار در یک اتفاق ساده، ریشه دارد؛ چندی پیش از آغاز کار استادکار، مادر حسین که در ایران بهتنهایی زندگی میکند، به تعمیرات جزئی منزل نیازمند میشود. در تماسی که با پسرش برقرار میکند، او را از این مشکل مطلع میکند. حسین اخلاقپور هم از آمریکا پیگیر کارهای مادر میشود و بعد از تماس با تعمیرکاران در ایران، سعی میکند مشکل مادرش را برطرف کند، ولی همچنان دلنگران کیفیت کار و مهمتر از آن امنیت مادرش بوده است. از طرفی با خودش فکر میکرده که چرا اینقدر دسترسی به تعمیرکار سخت است؟ همین اتفاق باعث میشود که این فکر به ذهن او برسد که اگر امکانی وجود داشته باشد که تعمیرکار یا متخصص قابل اعتماد برای افراد ارسال کند، این مشکلات حل میشود. حسین مسئله را با دوستانش در میان میگذارد و پیشنهاد خود را مطرح میکند. از او استقبال میکنند و از همان جا تصمیم میگیرند که این ایده را اجرا کنند. حدود ۱۰ماه پیش، کار نرمافزاری را شروع کردند و حدود ۴ماه است که استادکار راهاندازی شده است. در استادکار روال کار به اینگونه است که خدمات مختلف بهطور کامل توصیف میشود و استادکاران مرتبط با خدماتی که تعریف شدهاند، در بازار شناسایی میشوند. فرایند گزینش استادکاران بدینگونه است که براساس کیفیت کار، مجوز کار، گواهی سوءپیشینه و سایر فاکتورهای مهم فیلتر و جذب میشوند. پس از آنکه استادکاران برای خدمت مشخصی پذیرفته شدند، میتوانند سفارش بگیرند و کار خود را شروع کنند. در حال حاضر خدماتی چون خدمات خانگی (نظافت، سرویس کولر و…)، خدمات ساختمانی (نقاشی، کاغذ دیواری و…)، خدمات برقی، خدمات آموزش، خدمات آنلاین و دیجیتال، تاسیسات (لولهکشی و غیره)، خدمات خودرو، خدمات کامپیوتری و… در استادکار ارائه میشود. در حال حاضر ۶۰ خدمت به کاربران ارائه داده میشود که قرار است این تعداد به ۱۵۰ خدمت برسد.
حسین اخلاقپور، محسن حاتمی، امین صادقی و امیرحسین آلیاسین بنیانگذاران استادکار هستند. سال ۹۵ راهاندازی شده و الان تیمی ۴۵ نفره دارد. در حال حاضر حدود ۱۰۰۰ متخصص با استادکار کار میکنند و افزایش تعداد استادکاران در ماههای آینده را تا ۱۰هزار استادکار پیشبینی کردهاند. از زمان راهاندازی استادکار تاکنون حدود ۲۵هزار کاربر از خدماتش استفاده کردهاند. استادکاریها برای موفقیت، بیشترین تاکید را بر داشتن تیمی هماهنگ و دارای تعلق خاطر به کار تیمی میدانند و معتقدند که همین امر رمز موفقیتشان خواهد بود.
- هدف استادکار
زمانی که مشتریان در اپلیکیشن استادکار، خدمتی را انتخاب میکنند، متخصصان براساس خدمت مورد نیاز قیمت پیشنهادی خود را اعلام میکنند و مشتری براساس قیمتهای پیشنهادی، خوشنامترین متخصص را انتخاب میکند. همچنین، مشتریان میتوانند امتیاز و سابقه کاری استادکاران را مشاهده کنند و بر همین اساس، بهترین متخصص را انتخاب کنند. استادکار برای ایجاد بازار قابل اعتماد و شفافی که هم مشتریان را راضی نگه دارد و هم به استادکاران برای ارائه خدمات باکیفیت انگیزه بدهد، شیوه درآمدزایی براساس کارمزد را حذف کرده است که برخلاف عرف بازار خدمات مشابه در این زمینه است. در حال حاضر تمام خدمات بهصورت رایگان به اطلاع متخصصان میرسد؛ اما قرار است در آینده نزدیک، پس از جذب متخصصان قابلاعتماد در تمام دستههای خدمات و شکلگیری فرهنگ اعتماد در بازار، براساس فروش اشتراک به متخصصان، درآمدزایی داشته باشند. در این سیستم تنها انگیزه استادکاران این است که امتیازهای خود را افزایش دهند و با ارائه قیمتهای خوب، بتوانند در کار خود پیشرفت کنند.
- چهار تفنگدار استادکار
حسین اخلاقپور متولد ۱۳۴۴ در کرمانشاه است و در نخستین دوره پذیرش مدرسه تیزهوشان یا همان علامه حلی فعلی، ریاضی خوانده است. سال ۶۲ بهعنوان دانشجوی پزشکی وارد دانشگاه تهران میشود. بعد از یک سال، تغییر رشته میدهد و به شریف رفته و لیسانس فیزیک میگیرد. سال ۹۰میلادی برای ادامه تحصیل به آمریکا میرود؛ یعنی حدود ۲۷ سال پیش. میگوید جزء نخستین افرادی بوده که جاوا را یاد میگیرد. اوایل دانشجویی از شرکتی بیمهای پیشنهاد همکاری دریافت میکند. دوره دکتری را هم آغاز میکند اما آن را به اتمام نمیرساند، چون پروژههای کاری زیادی به او پیشنهاد میشده است. میگوید در سال ۹۶ میلادی با حقوق ماهانه ۵۰هزار دلار کار میکرده است. سابقه کار در eBay را هم دارد. بعد از دریافت گرینکارتش، شرکتی استارتآپی در زمینه آموزش آنلاین راهاندازی میکند. همچنین نخستین راهکار یادگیری موبایلی را در آمریکا راهانداخته است. اما کارش میخورد به حباب اکوسیستم استارتآپی در آمریکا. میگوید وضعیت در آنجا نابسامان شده بود و از طرفی فکر میکردم موقعیت کار در زمینه آموزش آنلاین در ایران فراهم است.
در همین سال به ایران میآید و با همکاری دوستانش شرکت جوانه نرمافزار را راهاندازی میکند. نخستین راهکار آموزش آنلاین دانشگاه تهران، خواجهنصیر و علم و صنعت را هم راهاندازی میکنند. اخلاقپور دوباره به آمریکا برمیگردد یعنی سال ۲۰۰۵. در آن زمان پروژههای هدوپ و بیگدیتا تازه به بازار آمده بودند. با یادگیری این پروژه به استخدام ایبی درمیآید. در بخش شاپینگدات کام این شرت کار کرده و میگوید در آن زمان روزی ۳۰میلیون تراکنش مالی داشتهاند. ۳ سال در ایبی کار میکند و بعد به شرکتی اروپایی در زمینه تبلیغات موبایلی میرود. میگوید در قشنگترین دفتر کار سانفرانسیسکو بوده است! تا اینکه یکی از دوستانش از دانشگاه استنفورد فارغالتحصیل میشود و استارتآپی در زمینه ژنتیک راهاندازی میکند و حسین ۴ سال در آن شرکت میماند. میگوید با افراد درجه یک سیلیکونولی رفتوآمد داشتیم. از سئوی فعلی یاهو گرفته تا ویسیهای روسیه که سرمایهگذار شرکتشان بودهاند.
به دنبال سکوی پرتاب
محسن حاتمییزد، همبنیانگذار استادکار، ۳۷ساله و ورودی سال ۷۷ دانشگاه تهران است. لیسانس و فوقلیسانس مهندسی برق و مخابرات گرفته و در سال ۸۳ فارغالتحصیل شده. سال ۸۱ تا ۸۳ کار مهندسی کرده ولی به این نتیجه میرسد که سقف علاقهاش این نیست. در سال ۸۳ همکاریاش را با استارتآپی با بنیانگذاران خارجی در ایران آغاز میکند. این استارتآپ اروپایی به شرکتهای ایرانی برای گرفتن سرمایه و وام خارجی مشاوره میداده است. حدود چهار سال و نیم آنجا کار میکند و با دنیای بانکداری و مدیریت پروژه و اقتصاد آشنا میشود. اما در آن دوره تحریمها شروع شده بود و چرخ اقتصاد ایران به کندی میچرخید. محسن تصمیم میگیرد که به دانشگاهی خارج از ایران برود و در رشته MBA تحصیل کند. به همین دلیل به دانشگاه استنفورد آمریکا میرود و ۸ سال در آمریکا میماند.
از شیکاگو به ایران ۱
امیرحسین آلیاسین متولد سال ۱۳۶۶ در اراک است. بعد از دوره ابتدایی، دوره راهنمایی و متوسطه را در مدرسه علامه حلی اراک گذرانده است. دوران کارشناسی را در دانشگاه صنعتی شریف طی کرده و در همین دانشگاه کارشناسی ارشد رشته مکاترونیک که ترکیبی از مهندسی کامپیوتر، برق و مکانیک است، خوانده است. بعد از اتمام کارشناسی ارشد برای ادامه تحصیل به آمریکا رفته و در دانشگاه ایلینوی اوربانا-چمپین مشغول به تحصیل شده است. در حال حاضر دانشجوی دکتری کامپیوتر در زمینه دادهکاوی و مدیریت داده است. اولین آشنایی با امین صادقی از دوره تابستانه المپیاد کامپیوتر شروع شده و بعد از آن در دانشگاه شریف و دانشگاه ایلینوی ادامه داشته است. با حسین اخلاقپور در دوره کارشناسی به صورت پارهوقت روی چند پروژه کار کرده است. با محسن حاتمی بعد از رفتن به آمریکا آشنا میشود. در حال حاضر بیشتر در زمینه فنی و به صورت پارهوقت با تیم در ایران کار میکند. امیرحسین میگوید ظهور شرکتهای بزرگ در ایران مثل دیجیکالا و اسنپ در سالهای اخیر برای او خیلی امیدبخش بوده. «توسعه این کسبوکارها ملزوماتی دارد از جمله بالا بودن ضریب نفوذ اینترنت و تلفنهای هوشمند، تسهیل پرداخت اینترنتی و آشنایی اقشار مختلف جامعه با دنیای دیجیتال که به نظر میرسد در سالهای اخیر این ملزومات در ایران تا حدودی مرتفع شده و همچنان در حال بهبود است.»
از شیکاگو به ایران ۲
امین صادقی، عضو دیگر تیم استادکار است که دکترای علوم کامپیوتر خود را در شیکاگو گرفته و مقالات علمیاش در حوزه الگوریتمهای کامپیوتری ماشین و الگوریتمهای بهینهسازی در زمره پراستفادهترین مقالات به شمار میرود. امین ۲سال پیش به ایران برگشت و در حال حاضر استاد دانشگاه تهران است و از اعضای فعال استادکار به حساب میآید.
امروز متوجه شدم تا بحال همه ایران به اشتباه ” همید ” را ” حمید ” می نوشتن !!!
چقدر معلم های ما بیسواد بودن !